کارگاه طلا سازی داره،کلی ام مغازه دار خانم هستند که باهاش همکاری میکنند،جلسه های ۲نفره با اون خانما میزارن توی دفترش.دیروز یه بازاریاب دختر رفته کارگاهشون و خودشو معرفی کرده و اینا،امروز همش خطش اِشغال بود ،ساعت ۱۲ظهرم دختره بهش گفته بیا فلان جا اونم رفته.حالا اگر من بهش میگفتم بیا صدتا بهونه میورد و نمیومد ،اولویتش نیستم و دارم روانی میشم سر این کاراش💔بهش اعتماد دارم ولی بازم خیلی حس بدی دارم