سلام و درود 😍
صبحتون بخیر و نیکی 💙
دیشب به همسرم گلایه میکردم و میگفتم بخاطر اسباب کشی به خونه ی جدید پخت نداشتم ( دونات و کروسان و... میپزم ) و برای منی که انرژی ام رو از کار کردن و درامد داشتن بدست میارم خیلی سخته.
بهم گفت گاهی وقت ها برای داشتن چیز های جدید و بهتر باید یه سری چیز هارو از دست بدی.
گفتم خب چی رو باید از دست بدم؟
گفت : غرور کاذب !
خب راست میگفت ... همه بهم میگفتن به این دوسه تا کافه و مشتری بسنده نکن و یه سر برو بقیه ی کافه و مغازه ها ... ولی من چون اینکار رو برخلاف عزت نفسم میدونستم حتی درباره اش فکر هم نکردم حاضر بودم به قیمت کمتر فروش داشته باشم اما همچین کاری انجام ندم.
دیشب تا اخر شب فکر کردم دیدم همچین بی راه هم نیست و بدنیست امتحانش کنم همسرم تا فهمید انچنان بی میل نیستم سریع گفت بیا همین حالا شروعش کنیم.
راستش خوشحال شدم خیلی وقت بود بین من و همسرم فاصله افتاده بود و از هم دلگیر بودیم و خب اشپزی بهونه ی خوبی برای ما بود.
ساعت 2شب تصمیم گرفتیم شروع کنیم...
اما من نگران بودم الکی که نبود! حدودا 80 تا دونات بود بجز اون هایی که همسرم برای همکار هاش کنار گذاشت.
اما شروع به نوشتن کردم با جملات تاکیدی و محکم ، اروم شدم و حسی در درونم میگفت موفق میشی ...
بعد از نوشتن خیلی اروم شدم انگار مطمعن شدم.
شروع به پخت کردیم اینبار من هم مثل همسرم امیدوار بودم...
و این تصویر زیبا انچنان بر جانمون نشست که با انرژی خیلی بیشتری ادامه میدادیم 🥹

همسرم که خیلی خسته بود و باید فردا محل کارش حاضر میشد رو متقاعد کردم تا استراحت کنه و من تنها انجامش بدم .

و این شد نتیجه ی کاری که همسرم با دیدنش چشماش قلبی شد 😍 ومنم تموم خستگی ام از تنم رفت.
حاضر شدیم و با اولین کافه ای که به چشم مون خورد شروع کردیم...
با کلی استرس از همسرم خواستم برای شروع من سکوت کنم...
و خلاصه اولین بار خیلی خوب پیش رفت و خیلی استقبال شد.
کم کم مزه ی پول بهم شجاعت داد تا خودم صحبت کنم با خریدار ...
اعتماد بنفسم زیاد شد و این شد نتیجه ی بخشی از سودی که در امروز بدست اوردم...

روزتون خوش و کامتون شیرین 🫶