بچه ها من یه جاری دارم که از روز بله برون تو قیافه بود به حدی که همه پرسیدن از من چی شده بود شوهرم گفت به من گفته من جای خواهرت بودم باید از من نظر می خواستی همسرم هم گفت من انقدر بزرگ شدم که نظر کسی و برای ازدواج نگیرم
خلاصه گذشت تو عقدمون هم خیلی اوکی نبود و تو قیافه بود
تو هیچ مهمونی ندیدمش وقتی پاگشام کردن ندیدمش گفتن به خاطر امتحان بچه ش نیومده تا این که فهمیدم کلا با من مشکل داره بازهم گفتم بی خیال خب نمی خواد رابطه داشته باشه
گذشت و من جراحی کردم و حال بدی داشتم یکی دوبار زنگ زد به شوهرم حالم و پرسید ولی نه خودش نه شوهرش اصلا به من زنگ نزدن من ناراحت شدم اون زمان چیزی نگفتم چون می ترسیدم از روی خشم بد حرف بزنم بعدا خیلی به شوهرم گفتم گفت حق داری رفتار خوبی نداشت و دلیلش و نمی دونم
رفتارش و کاراش برام مهم نیست اما همسرم مرد خوبی و از من حمایت می کنه نمی دونم باید ازش بخوام این موضوع و از زبون خودش با برادرش مطرح کنه یانه مثلا بگه من ناراحت شدم یه طوری که بفهمن بی احترامی به من بی احترامی به اون هم هست یا مثل سابق بی تفاوت باشم