خانواده شوهر همه رفتن پارک
من و شوهرمم سرکار بودیم
شوهرم کارش جوریه ک همش دستش بنده و همیشه گفتیم جایی میخاید بریذ ب من بگید حای چند بار ب شوخی گفتم اگه میخاید من نیام با شوهرم هماهنگ کنید
امشب ساعت۸ونیم ک کارم تموم و شوهرم اومد دنبالم گفت که همه با جاری جدیده رفتن پارک ماهم بریم
راستی شوهرم پشت تلفن بهش گفت باید ب زنم بگم ببینم چی میگه
شوهرم گفت چون اینجور میکنن ب تو زنگ نزدن حتی الانم زنگ نزدن بگن پ کی میاید نمیریم اومدیم خونه داشتیم شام میخوردیمدوبار جلو اون دختر فیلم بازی کرد که بیاید ما منتظریم