پدرمم به شوهرم گفته بود که فقط هفته ای یک شب بیا و شوهرمم هفته ای یک شب میاد
من اصلا ازون روز خونشون نرفتم و اونا هم به من یک زنگ نزدن
و جالب اینجاست که اونا از من توقع دارن که من برم برای عذرخواهی کردن
شوهرم میگه من دارم همه تلاشم و میکنم که بهترش کنم نزارم دیگه تو زندگیم دخالت کنن مثلا خیلی رو شوهرم کار میکردن که مهمونی های زنت نرو یا نرو خونشون اما شوهرم جلوش وایساد و برای خرید جهیزیه به حرف باباش گوش نداد و اونی ک من خاستم و انجام داد منم خیلی دارم سیع میکنم با سیاست یه کاری انجام بدم که شوهرم همینجوری که هست بمونه و دیگه گوش به حرف خانوادش نباشه مثل قدیم
و من ازتون میخام که راهنماییم کنین و بگین با این خانواده چجوری برخورد کنم !!! و تا زنگ نزنن منو دعوت نکنن برم خونشون اصلااا نمیرم
و به نظرتون در آینده اگه رفتم اونجا چجوری برخورد کنم
هاااا راستی شوهرم مهمونی خونه خواهرم دعوت بود وقتی اومد بهم گفت بابام گفته اگه بری باید قید منو بزنی اما من پاشدم اومدم نزاشتم دخالت کنه دیگه
عزیزم شما میگی باشوهرت هیچ مشکلی نداری امابه نظرمن شما مشکل اصلیت شوهرته وقطعی اینو میگم به این دلیل که چرا پدرشوهرت باید بدونه شما لباس زیر به پسرش دادین یانه؟؟؟باباشونمیشناخت خب میگف لباس زیر هم دادن والا مورد بعد شوهرت الان باید مسائل مالی رو خودش حل کنه اصلا میگف بقیه پول حلقه رو دادن به خودم شوهرت معذرت میخام متاسفانه فقط نقش هویج رو دارن ،چراباید بره به خانوادش بگه که توگوشی زنم شماره ی غریبه دیدم ؟؟؟بازهم میگم شمامشکل اصلیت شوهرته ایشون هنوزنتونستن مسائل زندگی خودشو وباهانوادش تفکیک کنن وبه نظرشون کلا این دوخانواده یکی ان
خب عقدباشین بگه میرم دنبالش بریم بیرون .عزیزم چشمت رو روی واقعیت نبند شوهرت زمینه ی دخالتشون رو فراهم میکنه من بالا خونه مادرشدهرمیشینم یه هفته رفتیم مشهد مادرشوهرم نفهمید چون میدونه شوهرم آمارنمیده ازش نمیپرسه کجایین چکارمیکنین .اوایل داشتیم میرفتیم بیرون میگف کجامیرین میگفتیم بیرون
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
