خانواده شوهرم خیلی اخلاقای بدی دارن و همش تو زندگی ما دخالت میکنن حالا شوهرمم از اون ور یه آدم دهن بینه الان ما یه دعوایی داشتیم که یک ماه و خورده ای هست که خونه مادر شوهرم نرفتم هستین تعریف کنم همه چیز و براتون ؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بعد خلاصه رفتیم حلقه بگیریم نزاشتن اونی که واقعا میخام و بردارم و محدودیت قیمت گذاشتن برام و من رو دلم موند .. از اون زمان به بعد پدر شوهرم همش به مامانم میگفت ما بقیه پول حلقه پسر منو بده
وقتی میخاستیم ازدواجمون رو ثبت محضری کنیم قرار بود مهریم۱۴ تا باشه با شوهرم و خانوادش که صحبت کردم ف ...
یعنی از همون اول ازدواج بعضی از دخترا واقعآ باید بدونن که خانواده شوهر رو مهریه گیر میدن و دخالت میکنند یعنی کلا ناراضی هستن و فکر جدایی برای شما تو نظرشمنه
ببین قبل اینکه بخونم بهت بگم فقط و فقط شوهرت میتونه جلوی رفتاراشون بگیره خودم با خانواده این مدلی وصلت کردم مادرشوهرم از روز خواستگاری شروع کرد تاالان که شیش سال عروسشم من شب قبل عقد میخواستم بهم بزنم ولی چون با شوهرم دوست بودم کوتاه اومدم الان یه سال خودم و شوهرم به این نتیجه رسیدیم که تنها راه دخالت نکردنشون اینه هیچی نفهمن مسافرت خرید تفریح غذا خوردن بیکاری شوهرم خراب شدن وسایل خونه همه چیو قایم میکنیم من مامانم شمال خودم اطراف تهران تا این حد بگم میخوام برم خونه مامانم نمیذاریم بفهمه اونروز تو راه بودیم زنگ زد شوهرم گفت من سرکارم نیلوفرم خونست
فقط 11 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمیدونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم 🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم راستی اسمتم انتخاب کردیم قلب مامان ❤️
ببین قبل اینکه بخونم بهت بگم فقط و فقط شوهرت میتونه جلوی رفتاراشون بگیره خودم با خانواده این مدلی و ...
آفرین. آفرین. من هر کاری میکنم چراغ خاموشه ولی شوهرم به مادرش میگه. هزار بار گفتم پولتو به کسی نگو. ولی خب چه کنم اعتماد داره به اون مادرش. مادرش قیافه ی مظلومی به خودش میگیره و اشکش دم مشکش هست
دیگه مامانم گفت باشه من تو محضر بیشتر کادو میدم که باشه به جای حلقه داماد ... خلاصه بماند که لحظه کادو دادن خانواده منو حذف کردن از تو فیلم و پدر شوهرم هم صد بار با دعوا اومد و بقیه پول حلقه پسرش و خاست
فقط میدونم این ماجراهایی که تعریف میکنه بعداً مثل من میشه به اندازه ی یه کتاب و اینکه مقدمه ی این کتاب هم میشه همین حلقه ومهریه و داستان های کع میگی وتو همه دعواها تکرار و تکرار و تکرار .......