من ساییدگی زانو دارم روماتیسم درد لگن دارم بعد غذا پخته بودم شوهدم گفت نمیخورم نیمرو بزن ،بعد دیدم نیس منم تازه پله هارو رفته بودم و خرید کرده بودم اومده بودم بالا ،بهش گقتم تو برو تازه من رفتم لگنم درد داره همیشه روزی ۱۰۰ بار پله هارو بالا پایین میکنی منم پام ننداختم روپام که کلا پله هارو نرم یه بار میگم امروز یه بار رفتم تو برو بیار دیدم با تنفر نشسته سیب زمینی نگینی داشتم اوردم با ماست نخورد گفتم ماکارونی بیارم بخوری گفت نه ،بعد یکم دستو دلم لرزید همینا گفتم اما خوب از استرس چون خوشش نمیاد من میگم پله نمیرم .. توصیح میدادم اونا میگفتم بعد داشتم میزفتم بیارم نداشت گفت نخواستم بیاری بعد خوابید