جاریم با شوهرش دعواش شده از جمعه خونه ما بود حالا امروز یهو بچه شو بغلش گرفت رفت
این جاری کوچیک ترین جاریه.تو ۱۵ سالگی هم با برادر شوهر ازدواج کرده. تازه واسه ما تعریف کرد که چون شرایط خونشون خوب نبوده جواب بله داده به برادر شوهرم.پدرش فوت شده بوده دوتا برادر بزرگ تر از خودش داشته که خیلی سرش غر میزدنش اذیتش میکردن مامانشم کاری نمی‌کرده خودشم اذیتش می‌کرده.اینم همین برادر شوهرم میاد خواستگاریش جواب مثبت میده خانوادش هم اولش مخالف بودن ولی بعد از چند بار قبول کردن.حالا اینجوری میگه نمی‌دونم راسته یا نه ولی چند باری خانوادشو دیدم بهشون نمیومد همچنین آدمایی باشن.خلاصه الان جاریم ۱۹ سالشه و یه دختر شیش ماهه داره.به جز این بار یبارم یه بارم وقتی یک ماه از عروسیشون گذشته بود دعواشون میشه اونم خیلی شدید اونبارم اومد خونه ما چون فقط خونه ما بهشون نزدیک بود.وقتی اومد خیلی ترسیده بود گفت کتکم زده و اینم گفت اصلا نمی‌خواد خانوادش خبر دار بشن میخواد دوباره زندگی کنه خلاصه این جریان تا دو ماه طول کشیدو شوهرم خیلی کمک کرد که زندگیشون خراب نشه
حالا دوباره بعد چند سال دعواشون شده و اینبار شدید تر خیلی هم بد کتک خورده بود برادرشوهرم زده بودشو از خونه رفته بود اینم بچه رو برداشته بودو اومده بود خونه ما می‌گفت اینبار گفت می‌خوام طلاق بگیرم کلی باهاش حرف زدیم که بچه داری میگی شرایط خونتون خوب نیست اینبارم ببخش ولی حرف خودشو میزد شوهرم گفت حالا چند روز اینجا بمون ببینیم چی میشه از اون روزم هر چی به برادر شوهرم زنگ میزنم جواب نمیده می‌ره خونشون درو باز نمیکنه البته نمیدونیم خونه هست یا نه.خلاصه که چند روزه خونه ماست که امروز
