سلام
تعداد خانواده شوهرم زیادن چنتا خواهر برادرن بعد ما مهمونی دوره ای داریم تشکیلاتی نیست چون تعداد زیاده بیشتر خودمونیه یه نوع غذا و میوه سبک میگیریم که راحت هر ماه بگیریم نوبتی بعد هفته قبلش همه خانماشون دیده بودم گفتم من میخوام تو پارک بگیرم گرمه هوا به بچه هام خوش بگذره
بعد یه گروه خانوادگیم داریم همه خانما هستن اونجا من اعلام کردم این هفته نوبت کنه تشریف بیارید فلان پارک فلان روز
خب توام نرو
گفتم هر کی دید اوکی بده ببینم همه دیدن بعد همه گفتن ممنون مزاحم میشیم
واجبه اخه مهمونی چن ماهی یبار کافیه
بعد صب روز مهمونی ساعت پنج صبح یهو یادم اومد یکی از خواهر شوهرا اوکی نداده بوده کلا اون و یادم رفته بود
بهتر بود بهشون زنگ بزنی
وایستادن ده بشه بیدار بشن به شوهرم گفتم زنگ بزن بگو یادم رفته از اونا بعدشوهرخواهرشوهر گفت ما کار داریم نمیایم
بعد من زنگ زدم خودش جواب تلفنم نداد
سخت نگیر شابید تو خونشون بحثی برنامه ای چیزی بوده شرایطش رو نداشتن بیان
بعد به اون خواهر شوهر دیگه زنگ زدم گفتم بابا من خیلی مشغله داشتم فک کردم دیده هفته قبلم اعلام کردم چند بار چند بار بگم من تازه بچه چند ماهه هم دارم جاریان خودشون تماس گرفتن کمک لازم نداری با بچه کوچیک من قبول دارم اشتباه کردم ولی عمدی نبوده بعد اونم گفت اشتباه کرده جواب تلفن و نداده
