اول از همه بگم متوجهم که هرکسی هم اخلاف خوب داره و هم بد
خیلی خلاصه تعریف میکنم
همسر من با یکی از هم کار هاش تقریبا ۴.۵ روز سفر کاری بودن
امشب که برگشتن داشت درمورد اینکه واقعا درسته آدمارو تو سفر باید شناخت و اینا صحبت میکرد
و به این موضوع اشاره کرد که همکارش وقتی خانمش بهش زنگ میزده که عقد هم هستن
معمولا یا جوابنمیداده یا کلا خیلی کم باهاش حرف میزده و بعدش هم همش غر میزده که چرا انقدر زنگ میزنن و خب اومدیم سفر کاری و فلان و اینا
حتی همسر من نگران بود که نکنه با هم به مشکل خورده باشن انقدر رفتار های اون براش عجیب بوده
و وقتی همسر من براش توضیح داده که این اسمش نگرانیه و از روی دوست داشتن و دل تنگیه
گفته این اسمش دوست داشتن نیست، دوست داشتن یعنی پا به پات تو زندگی همراه باشه و از این جور حرفا
جوری که خانمش بنده خدا وقتی نگران همسرش میشده خب به هرحال تو جاده بودن و با ماشین شخصی رفته بودن، بیشتر با همسر من در ارتباط بوده و از اون سراغ حال شوهرش رو میگرفته