سلام بچه من ۷ساله که ازدواج کردم یه شهر دیگم از خونوادم خیلی دورم بعد شوهرم نمیزاره تنها برم دیدنشون هر ۶_۷ماه یبار میگه باهم میریم الان مادرش اینا رفتن یکی از شهر های شمالی (مادرش مجدد ازدواج کرده)خواهرش سرطان داشته که خوب شده الان معتاد شده و متادون و ترامادول و ب ۱میخوره و تو این ۳سال خیلی سعی کردن ترکش بدن و نتونستن از طرفی شوهر این دختر هم دیگه کامل ولش کرده طلاق نگرفتن اما کاری هم باهاش نداره خلاصه بگم ک از جمعه ۱۹ام مادرشوهرم اومد خونمون موندتا ۴شنبه که همچی اوکی بود منم مشکلی نداشتم الان از چهارشنبه هفته پیش تا الان خواهرشوهرم اومده اینجا مونده قراره شنبه مامانش بیاد ببرتش خونشون دوهفته هم اونجا بمونه اما قشنگ با حس ششمم و حرفایی ک میزنه که من اینجا خیلی حالم خوبه احساس راحتی میکنم دارم حس میکنم برگرده دوباره قراره بیاد اینجا بمونه ینی مطمعنم شما بودین چیکار میکردین
فرار می کردم
خب نزار بهش خوش بگذره ، کارای خونه و آشپزی رو بگو انجام بده ، کم محلی کن، به شوهرت هم هشدار بده که زندگی سه نفره نمیخوای وگرنه میری
خیلی رک میگفتم هر اومدی یه رفتی داره رو نده
بفرست برن .بعد برو و
پیش خانوادت..
شوهرت چرا نمیزاره تنها بری؟؟ با قطار برو بلیط بانوان بگیر
با همسرت صحبت‌کن در موردش
بعد اینکه تو این چند سال دوبار خونواده من در حد سه چهار روز اومدن خونمون یه کاری کرده یه دعوا و اخمی راه انداخته که دیگه اونام دلشون نمیخواد بیان اینجا بعد الان ۱۳روزه که خونه من خالی نشده عین ربات دارم کار میکنم نه به کارای خودم و باشگام میرسم بهش هم میگم میگه نمیتونم بگم بره خونشون ک این از اون خونه فراریه نمیبینی وضعیتشو مریضه
کاری کن بهش خوش نگذره
و با شوهرت صحبت کن که دوست نداری خواهرش بمونه
من که بودم مستقیم به خود خواهره میگفتم که دوست ندارم بمونه
ولی روش هر کسی متفاوته.
تو میتونی با رفتارت حالیش کنی.
نذار بهش خوش بگذره
