2777
2789
عنوان

تمام زندگی توی یک چمدون سی کیلویی

249 بازدید | 9 پست

با خودت چی میبردی؟


ی دوست دارم، کلا ۳ تا پیراهن داره که بسته به مناسبت می پوششون. بهم گفت دلیلی نداره تا وقتی چیز اضافه ای نیاز ندارم، سر جدید بخرم. 

کم کم به این نتیجه رسیدم که درست میگه و من فقط اندازه ی ی چمدون ۳۰ کیلیویی حق حمل خاطرات دارم.

والا منم بخاطر خونه خریدن دارم به دیدگاه دوستت میرسم

زندگی من سالهای سال درگیر بدبیاری و مشکلات متعدد و ..بود.تلاشم زیاد بود و جوابم کم..دست به طلا میزدم خاک میشد..یه شب از ته دل، از اون ته ، ته از خدا خواستم فقط بهم نشون بده چرا؟ و نشون داد....نذرهای ادا نشده..یه دفتری برداشتم تمام نذرهایی که ادا نکرده بودم رو نوشتم ، به ازای نذرهایی هم که فراموش کرده بود یه ختم ۱۲۴,۰۰۰ صلوات برداشتم و شروع کردم به ادای نذرهام..دونه به دونه رو ادا کردم. سخت بود، زیاد بود، اما اداش کردم..خدا رو شاهد میگیرم که ورق زندگیم برگشت..نمیگم یه شبه پولدار شدم و به عرش رسیدم و ...اما مشکلاتم نصف شد، بدبیاری هام تموم شد و جواب زحماتم رو گرفتم..الان اگر نذری کنم همون لحظه یاداشت میکنم و از همون لحظه شروع میکنم به ادا کردنش..نمازام سر وقته و تاثیرش رو تو زندگیم تو هر ثانیه دارم میبینم...این تجریه زندگی منه..بزرگترین تجربه..داستان کاملش تو تاپیکام هست..

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

هیچگونه تعلق خاطری به اشیا و وسایل ندارم...شاید لپ تابم، چند تا کتاب و دو سه دست لباس

من حتی به جورابی که چند سال باهاش جاهای مختلف طرف هو حس وابستگی دارم🙂

سخته ازشون دور شم و به خاطر کمبود جا، بذارمشون توی گذشته

من حتی به جورابی که چند سال باهاش جاهای مختلف طرف هو حس وابستگی دارم🙂سخته ازشون دور شم و به خاطر کم ...

من برعکس...فقط اگه چیزی يادگار باشه، برام مهمه. مثل یک جفت گوشواره که یازده سالگی پدرم برای تولدم خرید یا یک جفت جوراب پشمی سفید که مادربزرگم برام بافت و هنوز سالم نگهشون داشتم...

 به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792