دیشب با همسرم رفتیم لباس عروس اجاره کردیم
الان یکی دو هفته اس خونه مادرشوهرم نرفتم
شنیدم امروز سر اینکه لباس اجاره کردم داستان درست کردن
الان شوهرم داره مجبورم میکنه ک برم خونشون
مث گوسفندی ام ک با پای خودش داره میره قتلگاه
واقعا خسته ام
کاش ازدواج نمیکردم تو این دو سال نامزدی همش داستان دارم
دلم میخواد خودمو بکشم دیگه نای تقلا زدن ندارم