خونه من شده تفریگاه خانواده شوهر

همشش تقصیر مرداست. مرد اگه تعادل داشته باشه هیچ وقت حسادت بین عروس و مادرش ایجاد نمیشه. همون قدر که مادر محترمه خانم هم هست. باید به اون هم بها داد. نه اینکه زنو قربانی مادر کرد. 

یه زمانی خانواده شوهرم 

چند تا خیابون با ما فاصله داشتن 

جاری و شوهرش خواهر شوهر مادرشوهر دوتا دیگه برادر شوهر صبح می آمدن ساعت ۱۱شب موقع خواب میرفتن 

مشکل اصلی اقایون اینه فکر میکنن خانم ها حامله میشن تا جای پاشون سفت بشه شوهره بیرونشون نکنه

نمیفهمن که یه خانم اگه کار به استخونش برسه بچه و پول و مهریه و خونه و زندگی میندازه جلوی اقاهه و فرااار میکنه

عجب شوهری داری

درست صحبت کن 

ینی ۱۴ روز از ۳۶۵ روز؟زیاد نیس واقعا

اسی جانم منم مث تو بودم انقد غر زدم و اخم و تخم کردم تا پاشونو بروندم ؛ همشم میگفتم چرا همش اینا بیان من نمیرم خونه هاشون ؛ بعد بیچاره ها دیگه کلا نیومدن ؛ شوهرم ک همش غصه داره و خودمم حوصلم سرمیره دلم مهمان میخاد ؛ و یه آپشنه خوبی ک داشتن این بود ک هروقت میومدن شوهرم کلی برا خونه خرج میکرد و بعدشم یه چیز خوبی برام میخرید 

جامعه ی مارو جوامع دیگه به فکر چین شماها به فکر چین ، دنیا به آخر نرسیده بزار بیان اما کلفت نباش براشون ، اونا هزاران بار دیگه میان چون سما برات مهمه 

مولانا به شمس گفت :چه شد آرام شدی 

شمس گفت :وعده این شد خودم را آرام کنم تا جهان اطرافم نیزآرام شود 

تو داری چیزایی که نمیخوایو به خودت جذب میکنی دیروز مصاحبه داشتن با یه عزیزی که یکی از چشماش نابینا شده بود اما اون خانوم گفت من پذیرفتم و دارم زندگی میکنم بعد از یک سال ما باشیم دنیا دیگه به ته رسیده ماها جزو یشر نیستیم و این خیانت به بشریته 

از اونجایی ک چندتا نظامی دیدم همشون این طرز فکرشون  بود میگن حلال خدا رو حرام چرا بکنیم

تو ام برو سر بزن به خونه پدرت خواهرت اینا وبعد این که مهمونی تمام شد هرچی از دهنت میاد به شوهرت بگو

نگا اگه واقعا مشکل اینکه میان خونت زیاد ایراد نگیر  و اونا رو هم مثل خونواده خودت بپذیر ولی اگه دردسر برات دارن یا شر درست میکنن یا اختلاف میندازن اون قضیش جداست ،دختر خاله خودم ازدواج کرده بود بعد چهارتا برادر شوهر داشت که یدونش سالم نبودن همشون معتاد و خرابکار ،دوماد خونواده هم همینطور ،ولی شوهرش خیلی ادم خوبی بود این میترسید که رفت و امد زیاد شوهرش با خانوادش اینم خراب بشه 

رفت پیش ی سیدی جریانو گفت اچن بنده خدا هم ی دعا داده الان رفت اومدشون ایقد کم شده که نگو ،دیگه هیچ تعصبیم روشون ندارهو

خدا صبرت بده. من چند ماهی جای سما بودم کلافه بودم. خدایی اگه بچه هاسونو کنترل می کردن هیچ‌حرفی نبود. وای از دست خونسردی خودسون و بی تربیتی بچه هاشون. کم کم کاتش کردم. فهمیدن هم. گاهی متلک هم می ندازن که محل نمی ذارم

شما  فکر کنم سالی یه بارم مهمونی نمیدی که فکر میکنی اینقدر راحته

بخدا همش دست خودته

اومدن پا نشو غذا درست کن ،بلند میشن میرن 

یا زنگ بزن مادر همسرت بگو توان مهمونی دادن به ۱۵ نفر رو ندارم .کمتر بیایید

تصویر پروفایلتو بده نی نی یار با جنسیت مچ کنه که وقتی توتاپیک ها شرکت میکنی بقیه گیج نشن