تو دوران اشنایی که میرفتیم بیرون قدم بزنیم ،گاهی میخوردیم بهم ...مثل حالت تنه زدن
من هم خجالت میکشیدم هم چون خیلی پر رو ام یواشکی میخندیدم جوری که شوهرم نبینه ....بعد نگاهش که میکردم اون انقدر جدی بود که من هی حواسمو جمع میکر م که دیگه بهش نخورم...ولی بازم به هم برخورد میکردیم...
بعد از عقد فهمیدم خودش عمدا خودشو میزده به من ...میگفت خب حال میداد 😄 تازه هی میخواستم بغلت کنم ترسیدم فرار کنی 😂😂😂😂😂