خیلی وقته دنباله اسمه یه رمانم یادم نمیاد
گفتم اینجا بذارم ببینم کسی خونده ش و میدونه کدوم منظورمه کمکم کنه
داستانش این بود:
به دختری تصادف میکنه دره ویلای یه مرده که اون مرده خواننده بوده و یه دختر بچه به اسمه نیلی داره.این دختر حافظه شو از دست میده و یه گردنبند داشته که اسمه خودش هست و چون جایی نداشته میخواد پیشه این مرده بمونه که اون مرده م به این عنوان که پرستاره بچه ش باشه قبول میکنه.خلاصه با دختره مرده رابطه خوبی داره و خوده دختره هم نقاشه.و همش عکسه چشم عسلی میکشه که بعد ها میفهمه چشمه مسرا نامزده سابقشه.این دختره و مرده عاشقه هم میشن ولی خب بروز نمیدن تا اینکه اینا میرن شمال.دختره لبه ساحله یکی اسمشو صدا میزنه بعد میفهمه خواهرشه،یه مرده هم کنارشه که میفهمه برادرشه.اون روزه تصادف یادش میاد که میخواد مهاجرت کنه به نامزدش که میگه نامزدش بهش تجاوز میکنه اینم با ماشین میرونه تو جاده که کنترل ماشین از دستش درمیره ماشینش میوفته تو دره خودش اما میاد بیرون اما میخوره سرش به سنگ و بخاطر همین حافظه شو از دست میده..اسمه نامزدشم کسراست.خلاصه اون پسر خواننده خودشو کنار میکشه تا این دختره و کسرا با هم باشن که اینام به هم میزنن و اون پسر خواننده میاد خواستگاریش.بعد ازدواج میکنن یه شب که با هم بحث میکنن یه اتفاق میوفته که دختره این مرده از پله ها میوفته چون میاد دنباله این دختره که نذاره بره که دختر بچه هه میمیره.مرده م این دختره رو مقصر میدونه و ازش میخواد طلاق بگیره.دختره م حامله بوده یه چیزی میشه که بچه ش سقط بشه.بعد دختره دره محضر موقع برگشت سواره ماشین میشه و انگار دختره تصادف میکنه تا اونجا که یادمه.پسره م میوفته به غلط کردن راز و نیاز و التماس.که دختره به هوش میاد بعد فکر میکنم که سرطان داره.
اسمه پسره یچیزس تو مایه های سام،حسام یا یه همچین چیزی بود
اسمه دختره م یه چیزی بود که هس میکنم آ داشت.مثله آینا،آنیتا،آرمیتا،آرمینا
خیلی بیخود بود ولی میخوام بخونمش باز💔
کسی خونده ش؟
ببخشید طولانی شد