همون ماه اول ک همو دیدیم اومد با خانوادم صحبت کرد بابام گفت آشنا بشید ،ولی نه میزاره بریم بیرون نه میزاره تلفنی صحبت کنیم ،میگه مگه نامزدید یکساله باهمیم اومد خواستگاری گفت خب بزار نامزد کنیم حداقل بزار نشون کنیم بابام گفت نه من صیغه قبول ندارم ،گفتن باشه بزار عقد کنیم بابام پول نداشت گفت نه ۶ ماه صبر کن ،الان تا ۶ ماه هم نباید ببینمش ای خداااا😭االان امروز قرار بود بعد چند وقت ببینمش بابام پاشو کرد تو یه کفش ک نمیزارم بری اونم ناراحته از دستم ،خودمم دلتنگ شدم
خدااااا من ۲۲ سالمهههه سر همه چیز باید نه بشنوم ،سر همه چی باید گریه کنم ،با دوستای دخترمم برم بیرون نمیزارن ای خدااا،باشگاهم نمیزارن پیادروی هم نمیزارن ،فقط ۵ ماه یکبار با خودشون باید برممهمونی خانوادگی یا ک برن بازار باهاشون برم بخدااا میخوام خودکشی کنمممممممم