یک رابطه شیش ساله جدی که کلی ارزو و رویا پشتش بود رو تموم کردیم
چون بددله شکاکه کنترگر و سلطه گره و من اصلا نمیتونم بپذیرم
۶ سال عمرمو حیف کردم دارم دیوونه میشم کل احساسم اعصابمو خرج کردم خیلی بم بی احترامی کرد تو سختیاش و بی پولیش کنارش بودم سنگ صبورش شدم سربازی رفت ۲۴ ساله باهاش بودم که خسته نشه الان ک تا ی ماه دیگه سربازیش تمومه ولم کرد
شیش ماهه مادرمو ازدست دادم خودم افسردگی دارم اینم اضافه شد
دارم دیوونه میشم یه چیزی بگین اروم شم