واقعا دلم از آدم های دورم میگیره دوست دارم گریه کنم خاله هام اصلا خوب نیستن نسبت به هم حسودن فقط رو در رو خوبن از پشت خجنر میزنن مثلا یه بار رفتم خونه یکیشون آلبالو گذاشته بود یکی از خاله هام میزبان ظرف البالو ها ریخت رو زمین کثیف شدن اون خاله ام که میز بان نبود مهمون بود بچه اش آلبالو هارو برداشت که بخوره مامانش همچین دعواش کرد نخوری کثیفن بعد ۲ دیقه بعد جمعشون میکنه نشسته تمیز نشده تعارف میکنه خاله بخور دوست داشتم هزار تا فوشش بدم که به بچه اتو نذاتشی بخوره بعد به من میگی یا یبار با یکی از خاله هام رفتیم نذری گرفتیم مادرم همراهم نبود ۲ تا دادن یکی برا خونه ما یکی برا خودشون بعد نذاشت برم خونه مون سر ۱ دونه نذری میگفت خاله ات دلتنگته نمیایی پیشش حالا بگو واسه ۱ دونه نذری اورد خونش ازم گرفت منم همراهش بودم اندازه یه نلبکی از نذری خودمون داد بقیه شو برداشت واسه خودش بعد گفتم خاله میخام نذری رو بدم مامانم میگه دروع دروغ میگه پسرم خوردش خواسش نبود درصورتی که اون نخورده بودتش بعد گفتم میخام برم خونه گفت باشه برو سر ۱ نذری چه کارا که نکرد اصلا دلم ازشون پر هست یه عمه داررم فقط جونم عزیزم تو خیابون ببینتم میکنه ۱ بارم تاحالا بهم زنگ نزده نه سراغی نه هیچی انگار مرده اییم کلا اخلاقشون همینه منم دلم ازشون میگیره تازه نه مادرم باهاشون بد رفتاری میکنه نه هیچی کلا عقده ایی هستن