همه دوروبریام خریدن دخترخاله های همسنم یکی یکی خریدن حتی اونایی ک ازمن خیلی کوچیکترن مامانم های زنگ میزنم میگه فلانی چ خونه ای خریده چ خونه ای ساخته ازعمدمیگ دلم بسوزه بعدمیگ شانس من دامادام ندارن خیلی روحیم خرابه بااین که خاله هامو دختراشون خیلیییییی اوضاعشون بدبودباهمه یودن الان. واقعا خوش شانسن ولی من ک مث فقیرا بودم با کسی کاری نداشتم ازهمه بدبخت ترشدم خیلی ناراحتم ک خدابینمون اینجورفرق گذاشت و میدونم من حالا حالا ها خونه دارنمیشم حتی ماشینی هم ک زیرپامونه مال صاحب کارهمسرمه و ب دروغ گفتیم مال خودمونه. ازبس همه مسخرمون میکردن اوناهم ماشین دارن هم خونه خجالت میکشم برم توگروه خانوادگی چون مطمئنم دارن بهم بگه تبریک میگن و من ک برم مطمینم مسخرم میکنن چون حتی اساس هم ندارم خیلی دلم شکسته خیلیییییی لعنت بمن ک از صب میرم سرکار ک ماهی دوتومن س تومان حقوق داشته باشم عصبی شدم دخترمو دعوا میکنم همش خودمو میزنم مردم دیگ تاکی مث بدبختا باشم تا کی دارایی همه رو ببینم بگم خدابیشتز بهشون بده و بدون نمیدع چقد خودمو گول بزنم خب منم دلم ی زندگی درست حسابی میخاد بخدا من چیزی کمتر نبودم ازاینا ته نامردیه عدالت خدا. مث صگ جون میکنم آخرشم میفتم توچاه این چ ژندگیه؟؟؟؟؟