سلام.. ماشینمون خراب شده منم سر برج که بود به شوهرم گفتم وسیله نداریم تا امروز نرفت خرید به بهونه اینکه ماشین نداره گفتم اسنپ بگیر گفت پولش خیلی میشه دیگه تو خونه هیچی نداشتیم نه تخم مرغ نه مرع نه گوشت نه برنج ته همه چیو دراوردم بچم در یخچال باز میکرد میگفت چی بخورم منم گفتم بابا هنوز نرفته خرید کنه بره خرید میگم همه چی بخره با خودم گفتم دیروز اگه دیگه امروز فردا نره دیگه نمیشه نمیتونم واری کنم (پول هستا میگه ماشین از کسی نمی گیرم اسنپ پولش زیاد میشه صبر کن ماشینمون از تعمیرگاه بیاد بیرون بعد میرم خرید گفتم ماشین که معلوم نیست کی در بیاد هی امروز فردا می کنه تو برو خرید) خلاصه دیروز گفتم اگه فردا نره خرید دیگه نمی تونم کاری کنم دیروز خودش در فریزر رو باز کرد دید من راست میگم دلش سوخت گفت فردا ماشین بابا دوستم رو میگیرم میرم خرید شما که چیزی ندارید امروز صبح که پاشد بره سرکار گفت (من امروز خرید نمیرم گفتم چرا گفت روم نمیشه از بابا دوستم ماشین بگیرم ) گفتم تو خودت گفتی فردا میرم چرا زدی زیرش گفت نمیرم چیکار میتونی بکنی چی کار میخوای بکنیو رفت بیرون گفت من امروز خرید نمیرم سنگ گاز بزنید ادامه...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دلت را بتکان ٫اشتباهاتت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لابه لای اشتباه هایت یک تجربه را بکش بیرون قاب کن و بزن به دیوار دلت ٫اشتباه کردن ،اشتباه نیست ٫در اشتباه ماندن اشتباه است