خب اگه بعد اون دیدنای خواهرش و مادرش خانواده خودتم پاسونو وسط میکشیدی ،شک نکن با همفکری اونا وبازخوردای طرف مقابل دستت میومد که قصدش چیه,
مشکل دخترا اینه که چون کار از ابتدا اشتباست و احتمال جبهه گیری خانواده رو دارند جرات کمک گرفتن ندارن و این میشه که الان تویی
اخه همش دو سه هفته بعد خوردیم به محرم و شاید اونقدرام مذهبی نباشم ولی حس بدی میگرفتم که بخام بگم تو محرم بیان از ترس اینکه
بد یمن و نامبارک باشه هرچند که البته یه چیزیو دقت کردم این یه هغته به محرم گذاشت رفت یه سفر غیر ضروری که چند بار از فکرم گذشت که شاید خودش عمدا رفت که نیان خونه ما و بخوره به محرم
درست میگید اشتباه از من بود و باید خیلی زودتر میگفتم خانوادش پاشن بیان خونمون
دیگه نمیدونم، من واقعا نتیجه رو سپرده بودم به خدا و راضیم
مشکلم فقط ضایع شدنه خودمه که اون ماجرا رو خیلی به کسی نگفت ولی من گذاشتم وارد محل کارم شه چند بار و حتی چند بار اینور و اونور باهاش رفتم در صورتی که تو شهر کوچیک ما هنوز تابو هست اونم واسه خانواده من که سرشناسن کم و بیش وگرنه اونا شناخته شده نیستن خیلی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
