یه هفته زایمان کردم خونه ی مادرشوهرم هستم. شوهرم تا میاد تو خونه مستقیم میره پیش بچه چشماش قفل میشه به اون همش باهاش حرف میزنه و نازش میده انگار اصلا من وجود ندارم! خیلی کم باهام حرف میزنه چند بار گفتم منم بغل کن بزور بغل کرد سریع رفت همه ی توجهش شده بچه. تا باهاش راجب یه مسله ی میخوام صحبت کنم سریع عصبی و پرخاشگر میشه تهاجمی صحبت میکنه بامن
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
نزاشت گفت فعلا اینجا باش.بچمو خیلی دوست دارم ولی این حجم یهو از بی توجهی برام قابل هضمنیست حتی میاد تو حالمم نمیپرسه من ولی بخیه و درد دارم بیحالم نمیگه چطوری خوراکی و وسیلهاینا همش میخره میاره ولی یبار تو این چند روز بوسم نکرد! انگار من نیستم
باید قبلا اموزش میدید و مطالعه می کرد و دوتایی تو دوران بارداری این مراحل رو مرور می کردینباهاش حرف ...
تو دوران بارداری که اصلا یه شهر دیگه بود برای کار نیستش هر ماهفقط ۱۰ روز هست باز میره..ازین مردای بزروهم نیست ک اینچیزارو مطالعه کنه و بخواد یاد بگیره.بهش چند بار گفتم به توجهت نیاز دارم فقط همون یه شب یکم بغل کرد دوباره فرداش همون ادم شد