من با یه پسری تازه اشنا شدم به قصد ازدواج چون فکر میکردم حسود زیاده به کسی چیزی نگفتم از فامیل و دوست بعد عمه پسره با عمه من دوسته عمم فهمیده پسره منو میخواد برا اینکه بگه من اینکارو کردم زنگ زد که دارم پسررو جور میکنم برا دخترت شمارتو میدم به عمش و اینا مامان پسره زنگ نمیزنه بهتون من هماهنگ میشم با عمش در حالی که من و پسره عاشق همیم و در ارتباطیم ..... بقیشم الان میگم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
بعد من چون خیلی ناراحت شدم به عشقم گفتم کاش کسی چیزی نمی فهمید از رابطمون کاش خالت به عمه من چیزی نمیگفت اونم برداشته زنگ زده سر خالش عصبی شده گفته چرا گفتی و فلان
میای بدبختی هات رو به اشتراک میزاری و درد دل میکنی به وقت شادی هم به اشتراک بذار تو شادی هات هم سهیم بشیم یا میترسی چشم بخوری ؟😊 اگه همچین فکری میکنی از دردات هم نگو تحمل این حجم از انرژی منفی رو ندارم😊😊😐
چه اشکالی داشت حرف عمه ات مهم این بود که شما همو میخواستین بهم برسین
" تو مرا آزردی !...که خودم کوچ کنم از شهرت !تو خیالت راحت !میروم از قلبت!میشوم دورترین خاطره در شبهایت !تو به من میخندی !و به خود میگویی ، باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...برنمی گردم ، نه !میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...عشق زیباست و حرمت دارد ... " (سهراب سپهری)