2777
2789

داستان از اونجایی شروع میشه که خواهر شوهرم تو گوگل سرچ میکنه برای یادگیری یه هنر( لطفا نپرسید نمیتونم توضیح بدم برای شناسایی) 

و پیج و اسم من براش باز میشه خلاصه ثبت نام میکنه و از این طریق با من صمیمی میشه

هستید بگم؟

یک نفر رفت که همه جانم بود ، رمق از پاهایم ، شوق از چشم‌هایم ، نیمی از قلبم برد 🥹🥀 مادرم💔

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

خلاصه اینکه ایشون شدن هنرجوی من و یه جورایی رفیق شد و باهام حس صمیمیت ایجاد کرد 

رفت و امدش به محل کارم زیاد بود  

چرب زبون بود و با سیاست

یک نفر رفت که همه جانم بود ، رمق از پاهایم ، شوق از چشم‌هایم ، نیمی از قلبم برد 🥹🥀 مادرم💔

من یه دختر ساده شمالی اما اینا خونوادگی اصالت تهرانی و بسیار باهوش و زرنگ 

خواهرشوهرم تازه کوچ کرده بود شمال و فکر این بود یه هنر یاد بگیره

که با من آشنا شد 

بگذریم … روز اخر کلاسش که تموم شد پیام داد نسترن جون مدتیه میخام چیزی بگم روم نمیشه

یک نفر رفت که همه جانم بود ، رمق از پاهایم ، شوق از چشم‌هایم ، نیمی از قلبم برد 🥹🥀 مادرم💔

دخترا حالم بده 

عضویتمم الان نیست که بگید دروغه اگه باور دارین بمونین بخونید و برام خواهرانه کمک کنید اگه نه که وقتتون رو نمیگیرم 

یک نفر رفت که همه جانم بود ، رمق از پاهایم ، شوق از چشم‌هایم ، نیمی از قلبم برد 🥹🥀 مادرم💔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز