2777
2789
عنوان

داستان غم انگیز من

282 بازدید | 35 پست

دوستان اول از همه بگم قدیمی ام ولی کاربریم ترکید

من ۱۵ سالمه توی یه شرایطی وابسته ی مدیر مدرسم شدم اونم به شدت مهربون و خوش اخلاق بود مثل مادر بود برام خیلی ارتباط خوبی باهم داشتیم بغلم میکرد باهام حرف میزد باهاش درد و دل میکردم بوسش میکردم میگف مثل دخترم دوستت دارم و ... خیلی رابطه مون خوب بود خیلی مدارس تموم شد و منم باید از اون مدرسه میومدم بیرون من جدا از مشکلات زندگیم به طور واقعی شکستم کمرم خم شد نابود شدم خیلی اذیت شدم خیلی دو سال درگیر این رابطه شده بودم انگار خود مادرم بود من خودمم دخترم، خلاصه  توی این دوسال من شب رو روزم گریه بود که تموم شه من چکار کنم چون خیلی احساس تنهایی میکردم و واقعا دیگه کسی نبود بغلم کنه یا بوسم کنه  هر روز و شب گریه میکردم وابسته اش بودم خیلیییییییییی الان دوماه از اون روز گذشته ، من خودمم دو ماه اخر مدرسه واقعا حالم بود همش تو افتاب مینشستم و همش گریه میکردم بی قرار بودم احساس میکردم یه چیزیم کمه خیلی حال بدی داشتم اون روزا یهو سرکلاس حالت تهوع میگرفتم سردرد و کلی درد روحی.. گذشت  ، دوماه گذشت چند بار دیدمش ولی خیلی اذیت شدم بعدش چون جدا از مشکلات زندگیم انگار هم از دوریش هم از افسردگی درد میکشیدم باز خیلی تو این دو ماه گریه کردم حالم بدم هر روز و شب گریه میکردم حتی گاه پیش اومده تو حموم موهامو میکشیدم و شده هم به قصد ازار رسوندن به خودم شی تیز کشیدم رو دست چپم ، بی قرار بودم یه مدته الان خنثی شدم هیچ درکی ندارم چی شده احساس میکنم هنوز نرفته خوابشو میبینم کمتر گریه میکنم ولی واقعا خنثی شدم دلم خیلی براش تنگ شده خیلی احساس میکنم افسردم یه مدتم اخلاق بدی داشتم و همش عصبی بودم و کلافه شرایط زندگیم مالی خانوادگی و .. اصلا خوب نیست و از هر لاحاظ تحت فشارم با پدر بزرگ تو یه خونه ام و کلی اذیتم اون روانیه و داد میزنه و دعوا میکنه اون روز از شدت دعوا و اینا سرم گیج میرفت ناخود اگاه گریه میکردم میترسم اخه من نمیدونم چکار کنم حتی شرایط مشاوره رفتنم ندارم من افسردم؟ چی کار کنم نباشم؟اکثر اوقتام تلخم و غمیگن و ناراحت .
ببخشید طولانی شد

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

گوشه ای از زندگیمه بچها

سلام گل دختر ، ببین قشنگم من از اونجایی که فهمیدم تو از بچگی اینجوری بار اومد احتمالا کمبود محبت داشتی یکی بهت محبت کرده وابسته ش شدی 

این تغییر خلق و خوت هم به خاطر سنت میتونه باشه و جدا شدن از مدیرتون

اگه خانم مدیرت واست انقدر با ارزشه و دوستش داری، درستو بخون و سر بلندش کن

تو توی این سن نباید دغدغه این چیزا رو داشته باشی

از من به عنوان خواهر بزرگترت بشنو ، سعی کن این شرایطو تغییر بدی و اینجوری ادامه ندی به زندگی کردن ، که آخرش میبینی روح و روانت فرسوده میشه دختر قشنگ

دیگه به گذشته ت فکر نکن و مدیرت

هر از گاهی بهش سر بزن ولی این وابستگی افراطیت رو تمومش کن 

سلام گل دختر ، ببین قشنگم من از اونجایی که فهمیدم تو از بچگی اینجوری بار اومد احتمالا کمبود محبت داش ...

 خیلی مهربونی قلبم

تموم نمیشه حتی الان با خوندن پیامت بخدا اشکم دراومد

مرسی که اینجوری قشنگ صحبت کردی اروم شدم

میتونم بپرسم چند سالته

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز