من هفت هشت ماه نیست که ازدواج کردم اما دارم جدا میشم. امشب با خانوادم رفته بودیم رستوران شام بخوریم که میز کناری یه دختر و پسر بودن معلوم بود تازه عروس داماد بودن که پسره واسه دختره تولد گرفته بود. به محض ورود به رستوران وقتی با این صحنه مواجه شدم دلم گرفت. از اینکه کسی دوسم نداره از اینکه از تنهایی خسته شدم. یه بغضی راه گلومو بسته بود. زدم بیرون یکم راه رفتم دور از چشم خانواده اشک ریختم. برگشتم داخل رستوران. غذا رو آورده بودن که بخوریم موقع غذا خوردن یه آهنگی پخش شد که دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و همونجا سر میز غذا بغضم شکست و گریه کردم. خیلی بد شد خانوادمو ناراحت کردم 😔😭
از وقتی زندگیم خراب شد تحمل اینکه دو نفر باهم خوش میگذرونن ندارم حسود نیستما اما خب نمیدونم چرا تا الان آدمی که لایق من و دوست داشتنم باشه تو زندگیم نیومده💔