یک ماهه عروسی کردیم ، مادرشوهرم از بس نشسته پشت سرمون حرف زده هرکی از اقوامشان ما رو میبینن ، میگن زود ب زود بیاید حتی اگر ما نمیآیم شما بیاید
یک ساعت راهمون هست
و تو این یک ماه تقریبا هر هفته رفتیم، ولی بازم انگار مادرهمسرم توقع داره
دیگه دیشب تو جمع دخترخاله همسرم ک مجرده برگشت گفت پنجشنبه ها بیاید ، شب هم بمونید
من حرصم گرفت ازش و جوابشو ندادم .
الان تصمیم گرفتم هیچوقت جوری نرم اونجا ک بخوان شب ما رو نگه دارن
جالبه ک توی جمعشون اصلا ب من محل نمیدن ولی نمیدونم چرا اصرار دارن شب بمونم