تولد برادر شوهرمه
بعد رابطه دخترم با عمه هاش بهم خورده ،منم از این بابت دیگه نه رفتم خونشون
بعد عموش زنگ زده بهش که حتما بیاین
بعد زنگ زدند به دختر
البته اول به شوهرم زنگ زد
شوهر گفت پسرمون بره
چون دوست ولی ما سه تا نمیایم
الانم پدرشوهرم زنگ زدن که چند وقته نمیای خونمون
چرا
بهشون نگفتم چون رو بچه ها به خصوص رو دخترم حساسن و قلبشون اذیته
طوری بچه هارو دوست دارن
که اگه ما نریم میان خونمون خوراکی میارن و....
میگن این بچه ها جون من
همیشه دخترمو جزئ از بچه هایش میدونه با اینکه دختر جاریمو نه
مثلاً میگن دخترم
سومین دخترم نه
اینارو گفتم که در نظر بگیرید برم نه نرم
شوهرم میگه هرچی خودت میگی
چه کنم