من خیلی مظلوم و دهن بین و حرف گوش کنم امروز دعوای اساسی با داداش ته تقاریم کردم چون همیشه تو همه چی دخالت میکنه با اینکه ۴ سال ازم کوچیک تره چند بار تذکر دادم امروزم اومد یچی بگه جواب شو دادم حتی زد زدمش گفتم تو کوچیک ترین عضو خانواده ای آخرین نفری ک باید نظر بده تویی و حدتو بدون تا الان سعی میکردم دل شو نشکنم و مراعات میکردم ک افسردگی داره ولی منم آدمم منم افسردگی دارم و هزار مشکل گفتم اگه تو دیوانه ای من از تو دیوانه ترم اینقد سبک شدم تو ۳۲ سال عمرم تا حالا از خودم دفاع نکرده بودم اونم اس داد معذرت خواهی محلش ندادم خیلی سبک شدم تا امروز هر کی هر توهینی کرد جواب ندادم و خودخوری کردم مادرشوهرم خیلی بی احترامی میکرد جواب نمیدادم ولی کسی ک میخواد احترام ببینه باید احترام بزاره حتی به بچه
خلاصه هر کی هر جا خواست بهت لطمه بزنه جواب بده یا به شوخی یا جدی به این نتیجه رسیدم با خانواده شوهر یا هرکی هر کی زبون درازی کرد همونجا بنشونی سر جاش بعدش خودخوری نمیکنی تازه حالتم جا میاد من دیگه سلیطه میخوام بشم بسه هرچی مراعات کردم
مامانمم با اینکه خیلی ترسوعه و از پسراش و بابام میترسه و دفاع میکرد تایید کرد حرفرمو ک باید جواب بدم تا خودخوری نکنم تا الان هرچی مظلوم بودم از مامانم میدیدم ک ساده ای منم ساده و ترسو بار آوردی ولی امروز فهمیدم این خودمم ک باید مراقب خودم باشم بعدش مامانمم پشتم درمیاد چیا کشیدم بخاطر بی زبونیم ولی امروز بالاخره جراتش تو وجودم بیدار شد خیلی خالم خوبه