2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

جریان من به دیروز پریروز برنمیگرده به ۳ سال پیش وفتی ۱۴ سالم بود ازدواج کردم برمیگرده اولین باری که همسرم اومد خواستگاری خیلی ذوق داشتم بچه بودم میگفتم چی هست عید که اومد خواستگاری خودش منو ندیده بود مادرم گفت بچست 

رفتن بعد دوماه یعنی بعد ماه رمضان اومدن باز خاله اش رو فرستادن مادرم میگفت نه پدرم میگفت نه ولی داداشم میگفت پسر خوبی هست پدرش پولداره ما که یه عمر بی پول بودیم برار نرگس بره عاقبت به خیر شه ولی کدوم عاقبت به خیری این شد اولین جریان زندگی من

منو لایک کنید وقتی گفت 

واسه چند لحظه آرامش اومدم اینجا و در نتیجه حوصله بحث ندارم .شما درست میگی تمام !           اگه امضام رو خوندی و دوباره ریپلای زدی یعنی مشکل داری خودتو ب دکتر نشون بده
یه خانمه چند روز پیش اومد گفت دیروز تاپیک زدم ازدواج نکنید و شوهرم بده و ایناامروز آشتی کردیم عذاب و ...

اینجا خیلی عجیبه من تازه یه تاپیک خوندم خانمه ازغذای ختم مادرشوهرش لذت برده بود تاپیکشم زده بود،چقد قلبا سیاه شده

اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید …

مگه ما بیکاریم ایکسشرای تورو بخونیم تازه منتم میذاری که بیحالم نگید زود بنویس

داستانای چرت خیالی. 

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)||

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  1 ساعت پیش
توسط   مهرداد83  |  1 ساعت پیش