2777
2789

۲۱ سال پیش ظهر جمعه وقتی زنگ در خونه رو زدن ...تمام خانواده به خاطر مهمونامون طبقه بالا بودن و م مجبور شدم برم در رو باز کنم 

به محض باز کردن در و دیدنش دلم رفت  .اومده بود به بهانه آدرس پرسیدن سر گوشی اب بده ..که اتفاقی از شانس خوبش من در و باز کردم ..با لبخند آدرس پرسید و همون موقع دلم رو برد ..با واسطه یکی از همکارای من  که منو معرفی کرده بود یواش یواش آشنا شدیم عاشقش شدم ..اونم  میگفت که عاشقمه ولی نبود چون اگر بود وقتی با مخالفت پدرش روبرو شد راحت ازم نمی‌گذشت 



یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

شد همه فکر و ذکرم ولی نشد که بشه 

دلم رفته بود ولی سرنوشت چیز دیگری بود 

چند سال به خاطر فراموش کردنش خودم منتقل کردم دورترین روستا ...بدون امکانات اولیه حتی آب لوله کشی 



اون همون سال اول ازدواج کرد ..حقم داشت عاشق نبود پس راحت ازم گدشت 

وقتی آخر هفته که بر میگشتم خونه و چراغانی در خونشون دیدم روحم رفت در واقع مردم بدترین شبم رو گذروندم و بعدش روزها و شب های سخت

خیلی سخت بود مرده ی متحرک بودم 

سه سال بعد ازدواجش به اجبار خانواده به صورت سنتی ازدواج کردم 

بماند که چقدر التماس کردم ولم کنن نمیخواستم ازدواج کنم ولی نشد نگذاشتن


بعد ازدواج سعی کردم فراموش کنم 

خوبی همسرم این بود کلا یه شهر دیگه بود کارش

بعد چند سال هم به اصرار من کلا مهاجرت کردیم یه استان دیگه ۱۰۰۰ کیلومتر دورتر از محل تولدم

دیگه یه خاطره دور بود گاهی خبرایی می‌شنیدم آخرین خبری که شنیدم این بود که بچه دار نمیشه تا اینکه

یه هفته است اومدم شهرمون خونه ی خواهرم 

امروز با عروس خواهرم صحبت میکردیم در مورد معلم پسرش 

ما بین صحبتاش گفت معلم پسرش فلانیه 

یعنی خانم همون کسی که من عاشقش بودم 

قلبم تیر کشید گفتم فلانی که معلم نبود 

گفت تازه دو ساله استخدام شده

و دو تا بچه هم داره 


حس خفگی دارم قلبم مچاله شده 

عاشق این بود خانمش معلم باشه 

تو مدت آشنایی همیشه بهم افتخار می کرد به خاطر شغلم حالا خانمش معلمه 

عاشقه این بودیم که دوتا بچه داشته باشیم یه پسر یه دختر و حالا اون هر دو رو داره 

در واقع اون به همه ی اون چیزایی که می‌خواست با من داشته باشه رسید ولی من نه 

همسر ن مرد خوبیه ولی من عاشقش نیستم  البته تو زندگیم چیزی کم نمی‌گذارم

در کل وضع زندگیم خوبه ولی به اون چیزایی که با اون میتونستم برسم نرسیدم

زندگی عاشقانه ..دوست داشتن و زندگی شاد 


خیلی پیگیریخیلی سریشیمش قربونعلی تودیگه چرا؟

نیستم گفتم که بعد خییییلی سال اتفاقی شنیدم 

عروس خواهرم چیزی نمی‌دونست 

اتفاقی داشت تعریف می‌کرد 

اگر سریش و پیگیر بودم ۱۰۰۰ کیلومتر فاصله نمی انداختم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز