2777
2789
عنوان

دوستان کولر گازی چی بخرم‌

| مشاهده متن کامل بحث + 7216 بازدید | 37 پست

الان چند ساله ذاتش برام رو شده...کسی که حوصله حرف زدن باهام رو نداشت با یه هرزه دور از چشم شوهرش ساعتها حرف میزد و چت میکرد...قسم خورد که هیچ خطای دیگه ای نکرده ولی برام مهم نیست اون تمام وقتایی که سرد بود و عصبی و پرخاشگر...دلش یه جای دیگه گرم بود...وای که چه جایی یه آدم معلوم الحال که واقعا از لحاظ اجتماعی و قیافه انقد سطح پایینه که اصلا دلم نیومد برم آبروشو ببرم ...چون اون نه آبرویی داره و نه وجهه ای بدتر خودم تو دردسر میافتادم انقد که بی حیا و  پرده دره...


من از خدامه یه خونه دیگه اجاره کنه با بچه هام برم اونجا زندگی کنم...یا بی سرو صدا طلاق بگیرم و کسی نفهمه...یا کلا بره و نیست بشه...ولی اون تو سن میانسالی مثل مریضا افتاده جلوی تلویزیون و من گاهی آب و دونه میزارم جلوش...دلم هیچوقت باهاش صاف نمیشهبه خاطر بچه هام گاهی چند کلمه ای حرف میزنم...ولی دیگه دوسش ندارم...باهاش دهن به دهن نمیشم...پسرم داره وارد سن جوانی میشه...سعی میکنم محیط خونه آروم بشه...دیگه بعد از سالها بحث هامون تموم شده...باور کن از خدامه بره صیغه کنه و از سرم پا سه...ولی عرضه نداره...عرضه ش فقط رابطه پنهانی با عشق عتیقه ش بود...اینم بگم اون زنیکه خانواده شم تعریفی ندارد...مادر و خواهرش هم یه جورایی خ ا له هستن...همسرم بعدا فهمید...

گاهی میگم شاید جادوش کرده بودن...ولی چه فایده عمر و جوانی من گذشت...من فقط یه زندگی آروم میخواستم الآنم فقط حفظ ظاهر میکنم تو بیرون...چند وقته سعی میکنم با مطالعه روحیه خودمو درست کنم به خودم برسم...من لایق اینهمه عذاب روحی نبودم...و تنها مجازاتی که از دستم برمیاد رها کردن همسرم و دوست داشتن خودم و بچه هامه...


محمود درویش میگه:تو را همین بس که من دیگر تو را آنگونه که می‌دیدم نمی‌بینم...


عزیزم نمیخام ترغیبت کنم به طلاق...ولی اگه میتونی یه خونه مستقل بگیر و با بچه هات آروم زندگی کن و بعدها به طلاق فکر کن...اولش با همسرت حرف بزن و بگو که از اخلاقش خسته ای ...بهش فرصت بده تغییر کنه...اون حق ندارد روح و روان رو به هم بریزه...وظیفه اونه کولر یا هر چیز دیگه رو تهیه کنه حالا که تو می‌خری ترش هم می‌کنه...باور کن از وقتی شروع کردم به تغییر دیگه نمیتونه با قیافه گرفتناش کنترلم کنه...قبلاً مثل چی میترسیدم بره تو قیافه الان با عرض معذرت به یه ورم هم نیست...میزارم تو غار خودش بمونه...


من خیلی تلاش کردم بریم پیش مشاور یا روانپزشک حتی یه شهر دیگه تا مشکلات مون حل شه...ولی اون هیشکی رو قبول نداره...میخواد من خود به خود خوب بشم و عادی رفتار کنم ...همه اخلاقای یه طرف خیانت طولانیش با یه آدم سطح پایین واقعا برام گرون تموم شد...حتی یه جمله بهم توضیح نداد چرا مدت طولانی به اون زنیکه فرصت داد زندگی منو حیاط خلوت خودش کنه 

ادامه...









عزیزم قوی باش...اینو معلومه که اجازه میده ظالم قوی بشه...ترس تو اونو جری تر می‌کنه...نسبت به بداخلاقیهاش بی تفاوت باش ...انگار که یکی از وسیله ای بدرد نخور زندگیتو مثل اتوی سوخته که مجبوری تو خونه تحملش کنی...کم کم اگه آدم باشه به خودش میاد و می‌فهمه که دیگه تو اون آدم قبل نیستی با ترش کردن قیافه ش وا بری...سعی کن محبتت رو سمت خودت و بچه هات برگردونی...براشون وقت بذاری...


من با تاپیکهای آرتمیس خیلی رشد کردم 

در همه زمینه ها...عکس تاپیکش رو میزارم...بخون و نت بردار و آروم آروم قوی شو









یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

الان چند ساله ذاتش برام رو شده...کسی که حوصله حرف زدن باهام رو نداشت با یه هرزه دور از چشم شوهرش ساع ...

منم آرزومه بره یه زن بگیره یا خیانت کنه

همسرمن اهل این چیزا نیست اصلا

ولی مطمئنم معتاده ولی از زرنگی قائم میکنه

منم بخاطر بچه هام خودمو زدم ب اون راه 

عزیزم قوی باش...اینو معلومه که اجازه میده ظالم قوی بشه...ترس تو اونو جری تر می‌کنه...نسبت به بداخلاق ...

سلام گلم دیشب یه صفحه کامل تایپ کردم ولی نمیدونم چرا ثبت نشده 

خط ب خط نوشته ات انگار احوال و زندگی منه

بخدا بدون اغراق از هر لحاط ازش منم سرترم قیافه خانواده درآمد سواد و...

 منم مثل شما گرفتار بچه هامم 

مخصوصا که پسرم نوجوانه سخته تنهایی بزرگ کردنش تازه اگه بچه ها رو بذه

من مشکلم نیش وتلخی  بیش از حد زبون همسرمه همش غر میزنه نیش میزنه تلخه

بخدا بهترین روزا تو مسافرتا جشنا هر چی روزای خوبه یادم میاد میبینم یه گندی زده بهش

خدا لعنتش کنه 

افسردگی نصیبم شده کنارش 

از جامعه و فامیل و نگاه مردا و زنا بعد طلاق میترسم

بخاطر بچه هام مجبورم بسازم و بسازم

امیدوارم فط۶ خدا برامون جبران کنه و عاقبت همه در دنیا و آخرت ختم ب خیر شه


سلام گلم دیشب یه صفحه کامل تایپ کردم ولی نمیدونم چرا ثبت نشده خط ب خط نوشته ات انگار احوال و زندگی م ...


دیشب تا صبح گریه کردم

من قوی هستم بزرگ شدم بعد اینهمه اتفاق

نوشته های آرتمیس رو خدا سرراهم قرار داد که در آن یکم بهبود پیدا کنه...

مشکل من اینه که اون دوست داره من قبلی بشم  و خودمو بزنم به بی عاری...

ولی واقعا برام سخته...رفتم تو لاک خودم...حتی حوصله خانواده خودمم ندارم...می‌دونم افسرده شدم...بارها ازش خواستم بریم پیش مشاور قبول نکرده...

ببین من بارها پیش مشاور رفتم همه شون گفتن سعی کن اگه نمیخای طلاق بگیری با خودت و بچه هات خوش باش...تا حدود زیادی رویه مو تغییر دادم ولی اون بهش برمیخورد...مجبورم یه مدت نقش بازی کنم ولی باز درونم آشوب میشه...دیگه هیچیش به مذاقم خوش نیست...ناراحت نشو ولی یه مدت به رفتارهای همسرت زوم کن ببین دردش چیه که اینجوری می‌کنه...از اول همین بود؟بشین جدی باهاش حرف بزن بگو که نمیتونی این رفتاراشو تحمل کنی...همسر من یه عمر با گوشت تلخی هاش منو کنترل میکرد...دلم از این میسوزه که دلش یه عمر جای دیگه گرم بود...کاش شکهام خیلی زودتر به یقین تبدیل میشد تا نمیزاشتم دخترم به دنیا بیاد...

من از نگاه دیگران نمی‌ترسم...چون خودم و بچه هام داریم از دست میریم...درد من اینه عرضه نداره تنها زندگی کنه...بعد مرگ پدرش هم یه جورایی فاصله افتاده بینشون تو خانواده...از خدامه بره و دیگه برنگرده...وقتی که نمیخان قدمی برای زندگی برداره...دلم به حال بچه ها میسوزه...ولی دیگه کاری از دستم بر نمیاد

فقط میخام چند سالم بگذره تا بی صدا از این زندگی برم...

همسر من بعد گرفتن حق طلاق و حضانت بدتر شد رفتارش...مرده حق داره...ولی من بهش حق نمی‌دم...اون می‌تونه بهترین سالهای عمرمو بهم برگردونه؟؟؟

ببین من فقط در یه حالت حالم خوبه وقتی رهاش میکنم...وقتی بهش به عنوان یه وسیله خونه نگاه میکنم که به درد نمیخوره و مجبورم تحملش کنم...وقتی دهن به دهنش نمیشم...وقتی بهش بی توجهم ولی بهش برمیخورد و شدیداً گارد میگیره...عرضه ندارن از در محبت وارد بشه و ببینه دردم چیه...چون گند زده ...


ببین حواست به بزرگ شدن بچه هات باشه...

وابسته شون نشو ولی از هر لحاظ حمایتشان کن...سعی کن از لحاظ مالی برای خودت پشتوانه داشته باشی...تو دلت همسرت رو بذار تو آخرین حلقه ها...

خودت و بچه هات تو حلقه اول باشید...وقتی همسرت تو ذهنت در دورترین نقطه هست از رفتارش و حرفاش کمتر میرنجی...اون داره با حرفاش تو رو کنترل می‌کنه تو سعی کن یه سد آهنی درست کنی که مثل سپر بلا ازت محافظت کنه...ازش قطع امید کن تا خدا خودش بهت کمک کنه...وظایفت رو در قبالش انجام بده ولی یه مدت سکوت کن...نمی‌دونم چرا زندگی رو به خودشون و ما سخت گرفتن...

خدا خودش یه راهی نشونمون بده...

یه کاربری نوشته بود خدایا تو که یونس رو از شکم ماهی نجات دادی منم به خیر و خوشی از دست این مرد نجاتم بده

ذکر یونسیه رو زیاد بخون


لا اله الا انت،سبحانک انی کنت من الظالمین




ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

تعیین سطح زبان

sety123 | 16 ثانیه پیش
2791
2779
2792