اگه اعتقادی بهم نمی‌خورید. بعد ازدواج مشکل پیدا می‌کردید.
وای چه بابای بی عقلی داری
حالا اونا هم اگه میپسندنت خودت دیگه رو داشتی جلوشون سربلند کنی؟؟؟
من جای تو بودم همونجایی که بابام سخنرانی میکرد از شدت شرم از رستوران میومدم بیرون
بعد تو تازه منتظر جواب مثبت هم وایساده بودی؟
عزیزم اگر میخواستت، این چیزا واسش مهم نبود
بنظرم بهونش بوده
متاسفم برات
حق میدم ناراحت باشی
ولی بابات هم همچین بیراه نمیگه
اینکه پدر بزرگت اعدام شده و عموت زندانه چیزی نیس که بشه آسون مخفیش کرد
حالا مشروب خوردن و مراسم مختلط میتونین پنهون کنین
نهایتش شما تو اون مراسم شرکت نمیکردی
ولی دو مورد اول چیزایی نیست که بشه پنهون کرد
اگه بعد عقد می‌فهمیدن خیلی خیلی بدتر میشد
حق میدم بهش ادم از یه سن به بعد نیاز به یه همدم داره جز پدر و مادر به یه جنس مخالف برای اینکه باهاش درد و دل کنه زندگیشو باهاش شریک بشه میگه خیلی دوسش داشتم دیگه ولی از نظر من پسره نخواسته چون اگه میخواست تو روی خانواده که هیچ تو روی خانواده ی دختره هم وایمیستاد
