دیشب خیلی دیر خوابیدم و مطمئن بودم برای نماز صبح خواب میمونم تو خواب دیدم رفتیم یه شهر دیگه مسافرت من تنها رفتم داخل یه راهروی تاریک و وارد یه اتاق شدم یه پسر نوجوون اونجا بود به من گفت هیچ کس منو به خاطر قیافم دوست نداره قیافشم یه جوری بود منم برای دلداری و روحیه گفتم ما دوستت داریم شال سرم مشکی بود حتی تو خواب میدونستم به خاطر محرم مشکی پوشیدم از سرم افتاد زمین خم شدم برش دارم یک دفعه اون نوجوون سرشو اورد بالا با چهره ترسناک به من حمله کرد و محکم به کتفم کوبید و من از درد و ترس از خواب بیدار شدم نه دقیقه از اذان گذسته بود به نظرتون این خواب من چه معنی میده خیلی واقعی بود حتی بعد بیدار شدن دردو حس کردم ولی خوسحال شدم خواب نموندم🤣
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.