میدونی وقتی خونه نیست و سره کاره همش میگه بیام خونه بیام خونه حتی این سری ۶ روز زودتر اومد یعنی مرخصی بدون حقوق گرفت و اومد که خیلی براش بد شد
ولی وقتی خونس خونمو میکنه تو شیشه بخدا وقتی زنگ زد گفت مرخصی گرفتم تو دل خودم گفتم آخه خیلی با هم خوبیم بلند میشی میای ولی به خودش چیزی نگفتم فقط گفتم خوب کردی هوا گرمه اونجا بیا
چیکار کنم در برابرش سکوت میکنم فایده نداره جوابشو میدم فایده نداره
با خانوادم تقریبا وقتی هست قطع ارتباطم چون همش اونارو میکشید وسط و میگفت همش تاثیر خانوادته که اینجوری هستی(میبینی تروخدا اون شکاک میشد و حرف میزد در نهایت به من میگفت تقصیر خانوادته ) بخاطر همین گفتم وقتی خونه هست هیچ رابطه ای باهاشون نداشته باشم که دهنشو ببنده ولی بازم فایده نداره
نمیدونم چه خاکی بریزم تو سرخودم
خودمک به کتاب سرگرم میکنم که حس میکنم وقتی میبینه باهاش قهرمو دارم کتاب میخونم بیشتر حسودی میکنه که چرا من عادی دارم کتاب میخونم ولی بازم چیزی نمیگه وقتی آشتی میکنیم بهم میگه