2777
2789
عنوان

امروز اولین سالگرد ازدواجمه خسته ترینم

| مشاهده متن کامل بحث + 6871 بازدید | 179 پست

هیچ به فکر فرو نمیره که چرا اینقد منو عذاب میده

هیچ به حرفایی که میزنم فکر نمیکنه اصلا مطمئنم اینقد ذهنش سر در گمه و شکاکه که نمیشنوه من جی میگم 

وگرنه من دیروز صبح که گفت چرا شبا خوابت نمیبره بهش گفتم اینقد اصرار کردم به بودنت عوضش تف انداختی کف دستم و بهم دادی فکر و خیال نمیذاره بخوابم 

یکم به فکر فرو میرفت و حداقل روز سالگرد ازدواجمون رو خراب نمیکرد خاک بر سرش که نه قدردانی بلده فکر میکنه طرف وظیفش بوده نه عذر خواهی بلده فکر میکنه همیشه حق با خودش بوده 

هیچ چیزی از ادب بلد نشده 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کاش هیچوقت نمیدیدمش کاش هیچوقت با دختر عموش دوست نمیشدم که این عوضیو ببینم کاش زندگی دنده عقب داشت ت ...

همین الان ک جوونی و بچه نداری یه فکر درست و حسابی بکن 

تا رومی روم یا زنگی زنگ 

نکنه ده سال دیگه بگی کاش جوون تر بودم ،کاش بچه نداشتم 


تا قبل بچه دار شدن جدا شو

خودش خیلی مواظبه بچه دار نشیم خداراشکر 

اگر فقط یه دلیل وجود داشته باشه برای جداییم و بهش امیدوار باشم اینه که یا بچه دار نشم کلا یا هم جوری وانمود کنم که من اصلا بچه دار نمیشم و مشکل دارم 

همین الان ک جوونی و بچه نداری یه فکر درست و حسابی بکن تا رومی روم یا زنگی زنگ نکنه ده سال دیگه بگی ک ...

نمیتونم خانوادم که اینقد خودشون مشکل دارن رو از این بیشتر درگیر کنم 

و بشم قوز بالا قوز 

مطمئنم اگر پدر و مادرم بفهمن که چه حرفایی رو دارم تحمل میکنم اجازه نمیدن یه روز باهاش زندگی کنم 

ولی خودم نمیتونم بذارم بفهمن 

فعلا فقط به این دلخوشم که ۱۴ روز خونه نیست و حداقلش تو این ۱۴ روز آرامش دارم 

خودش خیلی مواظبه بچه دار نشیم خداراشکر اگر فقط یه دلیل وجود داشته باشه برای جداییم و بهش امیدوار باش ...

ببین منم یجورایی عین خودتم در صورتی که خواستگاریم سنتی بود اما تو عقد یه شکایی برده بودم خیلی زود عصبی میشه واز کوره در میره خلاصه ۱۲سال ساختمو هر جا رفتیم رو صورتم ماسک زدم و همه فکر کردن بهترین زندگی رو دارم الان با هرجور مریضی افسردگی روح روان سر کله میزنم این جور آدما هر چه رودتر باید مستقل شد و جدا شد

نمیتونم خانوادم که اینقد خودشون مشکل دارن رو از این بیشتر درگیر کنم و بشم قوز بالا قوز مطمئنم اگر پد ...

ااشتباه میکنی 

داری عمر خودتو حروم میکنی 

کلمه ب کلمه پستایی ک گذاشتی و خوندم 

قلبم درد گرفت برات 


نمیگم جدا شو 

شاید ب درمان احتیاج داره 

شاید ازش دوری ،ب این دوری عادت کرده 



بالاخره یه کاری بکن 

ااشتباه میکنی داری عمر خودتو حروم میکنی کلمه ب کلمه پستایی ک گذاشتی و خوندم قلبم درد گرفت برات نمیگم ...

میدونی وقتی خونه نیست و سره کاره همش میگه بیام خونه بیام خونه حتی این سری ۶ روز زودتر اومد یعنی مرخصی بدون حقوق گرفت و اومد که خیلی براش بد شد 

ولی وقتی خونس خونمو میکنه تو شیشه بخدا وقتی زنگ زد گفت مرخصی گرفتم تو دل خودم گفتم آخه خیلی با هم خوبیم بلند میشی میای ولی به خودش چیزی نگفتم فقط گفتم خوب کردی هوا گرمه اونجا بیا 


چیکار کنم در برابرش سکوت میکنم فایده نداره جوابشو میدم فایده نداره 

با خانوادم تقریبا وقتی هست قطع ارتباطم چون همش اونارو میکشید وسط و میگفت همش تاثیر خانوادته که اینجوری هستی(میبینی تروخدا اون شکاک میشد و حرف میزد در نهایت به من میگفت تقصیر خانوادته ) بخاطر همین گفتم وقتی خونه هست هیچ رابطه ای باهاشون نداشته باشم که دهنشو ببنده ولی بازم فایده نداره 

نمیدونم چه خاکی بریزم تو سرخودم

خودمک به کتاب سرگرم میکنم که حس میکنم وقتی میبینه باهاش قهرمو دارم کتاب میخونم بیشتر حسودی میکنه که چرا من عادی دارم کتاب میخونم ولی بازم چیزی نمیگه وقتی آشتی میکنیم بهم میگه 

ببین منم یجورایی عین خودتم در صورتی که خواستگاریم سنتی بود اما تو عقد یه شکایی برده بودم خیلی زود عص ...

من یه آدم شاد و پر جنب وجوش و سر زنده هستم ولی این همش مانعم میشه تو جگع که جرئت نمیکنم مخصوصا اگ خانواده خودم باشن باید سکوت کنم وکنارش جم نخورم

ولی تو جگع خانواده خودشم بازم ترجیح میدم حرف نزنم و بیشتر شنونده باشم چون ممکنه هر لحظه بهمبگه تو خودنمایی کردی و بیشتر سر به زیرم که فکر کنن روم نمیشه

آفرین همه فکر میکنن زندگی خوبی دارم ولی متنفرم از لحظه لحظه زندگیم و روزایی که باهاش گذروندم بد تاوان همه کازایی که کردم و نکردم رو با ورودش به زندگیم پس دادم 


بعد جالب اینه گاهی بهم میگه من ظلم کردم به دوست دختر قبلیم حقم بود که یکی مث تو بیاد تو زندگیم و تاوان کارای بدم بشه 

من یه آدم شاد و پر جنب وجوش و سر زنده هستم ولی این همش مانعم میشه تو جگع که جرئت نمیکنم مخصوصا اگ خا ...

جالب من تو این ۱۲سال انقد اعتماد بنفسم کم شده ترسو شدم خواب ندارم .شوهر من که فقط کافی حرفی جایی بزنی یا همون لحظه تو جم بهم می ریزه یا تو خونه یه جنگی درست میکنه

جالب من تو این ۱۲سال انقد اعتماد بنفسم کم شده ترسو شدم خواب ندارم .شوهر من که فقط کافی حرفی جایی بزن ...

آره همینم همینجوریه اما تو جمع سکوت میکنه و پکر میشه ک اگ یکی توجه کنه متوجه میشه تو خونه یا ماشینم دعواد

اعتماد به نفسمو نگرفته ولی زورش میاد به خودم میرسم تا تقی به توقی میخوره میگه تیپایی که تو میزنی همه به من میگن بی غیرت ولی من برام مهم نیست و آزاد گذاشتمت

چرت میگه همشو فقط انگار حسودیش بشه نمیدونم مثلا وقتی تو آینم با شوخی میگه خدایااا کی میخوای بفهمی آینه دروغگوئه دلتو خوش نکن 

جسارتشو ندارم چند روز پیش فکر میکردم با خودم که سم بریزم تو غذا دوتامونو با هم‌بکشم

دارم میگم انجام این فکر درست نیس

طلاق خیلی بهتره جفتتون به ادامه زندگیتون میرسین

بیخیال این ادم شو دیوانه ای کل بقیه زندگیتم حروم کنی

وااااا شما خیلی خوشکلی؟؟؟؟ اون زشته؟؟؟؟؟

معمولیم بیشتر بی بی فیسم وقتایی آرایش میکنم خوب میشم بیشتر 

اونم زشت نیست اصلا و مثل خودم بی بی فیس هم هست 

یعنی به اون ک ۳۲ سالشه میخوره ۲۵ اینا باشه 

به منم که ۲۴ سالمه دوستاش جلو خودش بهش میگن زنت انگار ۱۵،۱۶ سالشه 

ولی من خیلی اندامم قشنگه اون یه ۱۰ کیلویی اضافه وزن داره 

اتفاقا اینو بگم عاااااشق اینه رفیقاش یا اقوام خودش از من تعریف کنن و بگن خوشگله یا بچس یا از این جور تعریفا اصلا بدش نمیاد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  1 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  2 ساعت پیش