دیگه توانم بریده نفسم بالا نمیاد
خسته شدم از این همه درد و این همه نامردی ...خدا کجایی ..چجوری اینهمه نامردی رو میبینی و تحمل میکنی من که بریدم ...
خوبی کردن نیومده ..
لعنت به من اگه بار دیگه خوبی کنم ...
لعنت به ذات خراب ...
ایهاالناس من غلط کردم که جوونی نکردم و همش به فکر راضی نگه داشتن شوهرم بودم ..
هر چی خواست گفتم چشم ...
هر غلطی کرد کمکش کردم...
کمکش کردم تا پولدار بشه
کمکش کردم خونه دار بشه
کمکش کردم تحصیلات عالیه داشته باشه
کمکش کردم هر آرزویی داشته برآورده بشه
بعد الان .....
خدا به دلت آرامش بده ان شاالله که شاد بشی دوباره
خسته شدم خواهر ....کاش بچه هام نبودن جوری میرفتم تا عمر داره بسوزه ...من کم نبودم من کم نذاشتم من همونی ام که الان دوست و دشمن برام احترام قائلن
دشمنم دهنش بسته شده از بس خوب بودم .
شوهر نامردم فقط داره ریشه ی منو میزنه ...
من به گناه خوب بودن دارم تنبیه میشم
شنیدید میگن پشت هر مرد موفق یک زن موفق وجود داره
دقیقا همین مدلی بودم براش ...
بعدالان بدجوری منو میسوزنه ..
قرار بود برام ماشین بخره ..که نخرید پولشو داد باباش قرض
قرار بود مغازه برام بخره کاری راه بندازم تا مشغول بشم خیانتش یادم بره دلگرم بشم ...که اونکارم نکرد
مغازه خرید اما خودش استفاده کرد ...
امروز که صدام بلند شد میگه چرا بهت زور اومده ...
میگم چیکار کردی برای من ؟چرا بهم خیانت کردی چرا دروغ گفتی ؟چرا نمیخوای کمکم کنی به آرامش برسم میگه طلا خریدم برات کافیه
گفتم اینا همون طلاییه که بهت قرض دادم ..میگه به سرت زیادیه
