به شدت شکاک و بد بینه اینجوریه که حتی گوشه خونه نشستم هیچ کاری نمیکنم بازم بهم شک داره امروز تا فروشگاه سر خیابون رفتم یه چیزی بخرم برگشتم یک ساعت بازجویی کرده ازم که چرا رفتی با کی رفتی رفتی کسی رو ببینی ..😐 سرم تو گوشی باشه واویلا هزار مدل پیش خودش حدس و گمان میزنه بهم میگه مشکوکی خودت اعتراف کن تا من میام چرا گوشیتو خاموش میکنی من اصلا کارم با گوشیم تموم شده بود خاموش کردم گذاشتم زمین چه ربطی داره 😭 مدام فکر میکنه منو مامانم بهش دروغ میگیم یه چیزی ازش پنهان میکنیم هر چی قسم و قرآن میخوریم باور نمیکنه دیگه روانی شدیم یه کاری کرده من خودم به خودم شک میکنم مثلا منو مامانم میریم بازار یه ساعت و برمیگردیم دوباره بازجویی دوباره ما رفتیم یه کاری کردیم ازش پنهان میکنیم 😑 لان فک میکنه من با یکی از پسرای فامیل ارتباط دارم چون تو عروسی بهم سلام کرد فقط مونده بود بهم تهمت بزنه که این کارم کرد از این ناراحتم که من یه دختر خونگی ساده ام نه دوستی نه دوس پسری هیچی فقط گوشه خونه میشینم با این حال مدام بهم شک داره و تهمت میزنه