خودم رفتم تو یه مغازه خیلی شلوغ بود فروشنده رفته بود دنبال جنس میگشت یهو یه مرده رفت سمت گل و گیاه های دکوری شروع کرد به گاز زدن و خوردن ! از اون روز هنگم😐🤲🏻
اره بابا مادر شوهر یکی از اقوامون خیلی اذیتش میکرد حامله که شد از صبح تا شب به جنین اش نفرین اش میکرد فکر کن به نوه ی خودتااا همه می گفتن نفرینی که حق نباشه به خودت بر میگرده ها گوش نمی کرد هیچی الان ۳ تا پشت سر هم سرطان سخت گرفت یه جوری که آرزوی مرگ میکرد سرطان سینه و ریه و اون یکی رو نمیدونم
اخه من واسم پیش اومد ولی نه به شدت تو با این فرق که اینجا دو نفر جرئت انتخاب کردن جفت شون قرار بود گدابازی کنار خیابون در بیارن یکی قرار بود نقش کور رو اجرا کنه ما هم از پشت ساختمون نگاه میکردیم یهو یه نفر به جای پول و سکه یه دونه اهن انداخت این دوست گیج منم برگشت داد زد بیشعور اهن به چه درد من بیچاره میخوره؟ 😂😂 هیچی دیگه ملت هاج و واج نگاه میکردن تقریبا از بس دوییدیم پا نموند برامون😂😂😂