چندسال باتمام مشکلات وبی پولی واعتیاد وهمه چیزش ساختم وهروقت مشکل داشت طلابراش فروختم الان هیچی ندارم توتمام زندگیش مردبودم زن نبودم بیمه ماشینش ومن باید کارش وانجام میدادم تاوقت تعویض پلاک ماشین وهزارکوفت وزهرمار همه جا کلاه سرش میذارن من باید جورش وبکشم یابه طرف بگم توروخدا حقش ونخورهمش میگفت ماشین بخرم به اسمت میکنم (تمام اطرافیانش زندگیشون به اسم زناشونه)همه اش میگفت تولیاقتت بیشترازاین حرفاس فک کنین برای ساعت ده ونیم وقت گرفته بودم برای تعویض پلاکش ازالان بی سروصدا پاشده رفته که من بیدارنشم باهاش برم وبه اسمم نزنه شماباشین چجوری باهاش رفتارمیکنین