امشب مامانم با تمام وجودش کتکم میزد به پشتم دو دستی مشت میزد هرچقد تونست نفرینم کرد... چرا؟ چون از خونمون تا کلاس زبانم یک ربع راهه و ما ماشین نداریمو مجبورم کرایه بدم..
من حتی از جام تکون نخوردم اونم تاجایی که تونست کتک زد ... بابام معتاده زندگیمون داغونه.. تو یه خونه چهل متری پنج نفر ادم زندگی میکنیم صبح دعوا ظهر دعوا شب دعوا... یذره فرهنگ ندارن هیچکدومشون.. نه لباسی داریم هیچکدوممون نه هیچی.. از بچگی اعتماد بنفسم داغون بوده نه کسیو دارم نه جاییو دارم برم.. به معنای واقعی دارم دق میکنم.. صفحه گوشیم خیس شده نمیتونم تایپ کنم.. کاش راهی برای نجات بود.. کاش خدا یه نگاهی میکرد
حتی خاطر ینفر روهم که شده نمیخوام با این تاپیک ناراحت کنم.. فقط این تاپیکو زدم تا هیچوقت امشب و ظلمی که در حقم کردنو یادم نره..
🙃🖤