بچها مکالممونو میذارم ببینید نظر بدین،من قبلا مجرد بودم شیطون بودم با شوهرم سه سال دوست بودیم بعد ازدواج کردیم حالا همش میزنه تو سرم،هرچی میشه از گذشته میگه،از طرفی اهل کار و تلاش برای زندگی نیس،مثلا ماشین خراب میشه دیگ ماشینو میندازه اصلا براش مهم نیس،موتورخراب میشه میندازه ی گوشه،از همه عالم قرض داره اصلا جوش نمیزنه براش مهم نیس،دلم مرد واقعی میخاد ولی دوسش دارم،از طرفی تا میخام گلهکنم میگه تو هرزه بودی من اومدم گرفتمت و این حرفا،واقعا موندم چیکار کنم،یکساله تو عقدیم اما همش کارم گریس
Hope ♥️:اره شناختمتz.m:منم اینو دیر فهمیدم ک تو میخاستی بخوری و بخوابی و با محمود ی دوری بزنی و فقط ...
چ آشغاله طلاق بگیر خودتو نجات بده😐ولی از یه طرفم اشتباه کردی تو نامزدی رابطه برقرار کردی باهاش من دلیلم همینه که ۷ ماهه با نامزدم رابطه جنسی ندارم و نخواهم داشت تا شب عروسی ماهم رل بودیم بهم رسیدیم
اره ولی خب راستش هیچی حالیم نمیشد درگیر عشق و عاشقی بودم،و الا مامانم خیلی گف این خانوادن اهل کار نیستن،درکل چارتا داداشن همشون همینجوری ان به بدبختی زندگیمیکنن کار نمیکنن