اسی شوهر گ شاده ، دست خودش نیست ، این همه شیطونی کردی بهتر از این پیدا نکردی ، تو یه سال دو ماه رفته سرکار ، زندگی سختی در پیش داری با این آقا ، زندگی متاهلی مسئولیت زیادی داره که این آقا زیرش نمیره ، من شرایط تو رو نمیدونم ولی اگر جای تو بودم تمومش میکردم
من قبلا کار کردم برا خودم ماشین خریدم،طلا خریدم ،جهیزمو همشو خریدم،اما الان تو این زندگی طوری شدم که در حسرت حتی ده هزار تومن پولم،گریم میاد ازین وضعیت
صرفا با حرف هیچ کسی هیچ کاری نکن ، من تو رو نمیشناسم ، شوهرت هم نمیشناسم ، پس با حرف من طلاق نگیر که گناهش میفته گردن من ، اینجور آدمها رو دور و برم می بینم هیچ پخی نیستن فقط قیافه میگیرن و کلاس میزارن به درد هیچ کاری هم نمیخورن ، نمیدونم چند سالته ولی اینو میدونم زندگی با این آقا هیچ آینده ی نداره ، اگر الان طلاق نگیری ده سال دیگه با دو تا بچه طلاق میگیری
بابا نداره،یکساله زنش شدم تو این یکسال فقط یکبار گوشت گوسفند داشتن اونم قربونی کسی نذری بهشون داده بود،اما انقد کلاس میذارن همش میگن ما قبلا گوشتامونو نمیخوردیم میدادیم ب کسی بسکه اضاف بوده،میگم ینی کلاس و غرور الکی،هیچی نیس بخورن،بازم با اینا کنار میام ولی دلم میخاد شوهرم گرگ باشه،هرچی میگم یا گذشتمو میکشه وسط یا منت میذاره که من سالمم اهل هیچی نیستم
ببین عزیزم اگه اومدی اینجا راهنمایی بخوای و واقعا گوش میکنی قید این آدم رو بزن شوهر من کپی ایشون هست من الان با یه بچه زجر دنیا رو میکشم مرد بی مسوولیت مرد نفهم مردی که محبت نداره زندگی باهاش زجره درسته میفهمم جدا بشی اذیت میشی ولی فردا روز زندگیت با یه بچه مثل من میشه که مجبوری بخاطر بچه ت بیشتر عذاب بکشی حالا خود دانی این جور آدما که بیخیال و مسوولیت پذیر نیستن آدم نمیشن طلبکارم هستن
خواهش‌میکنم اگ مشاوری چیزی سراغ دارین بگین باهاش حرف بزنم ندارم که بخام هزینه بدم اینجا تو شهرمون هزینه مشاور بالاس
گفتنی ها رو گفتیم عزیزم دیگه خودت میدونی با زندگیت ، شما الان 30 سالته میگی من با دوست داشتنم چیکار کنم ! مثل دخترهای 14 ساله که تازه عاشق شدن صحبت میکنید
نه بخدا وقتی داشتی شلت پیاماتونو میذاشتی انگار خودم ....منم خانوادممیگن خیلی بهش بها دادی این آدم مسوولیت پذیر نیست از اولم راضی نبودن الان تو خونه بابام ده سال نشسته بهش میگم بیا پول جمع کنیم یه تکه طلا بخریم فردا روز لازم میشه طلبکار کارت حقوقشون داده میگه همه خرجش با خودت پس اندازم با خودت که بعد فردا بندازه گردن من ...بی مسوولیته خانوادش همینجوری باباش معتاده اصلا اهل کار و زندگی نیست ما حتی چند ماهم رابطه نداریم کاش میشد اسمش گذاشت همخونه بخاطر بچم دارم میسوزم چون هم منو میخاد هم باباشو وابسته هر دومون هست روزای اول عاشقش بودم الان متنفرم ازش الهی سایه ش همیشه بالا سر بچم باشه ولی من دلم ازش خونه مثل من نکن من گفتم درست میشه همه بار زندگی رو دوشم بود الان در هفته ۴۸ ساعت میره سرکار همش میگه خسته هستم پام کمرم دردمیکنه....یه چی خراب بشه صدبار باید بگی اونم بلد نیست درستش کنه ولش میکنه خودتو بدبخت نکن با بچه بیشتر زجرمیکشی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
