دور از جونت 
منم گاهی با همسرم بحثم میشد میگفتم اگه بمیرم میای میگی پاشو مسخره بازی در نیار باور نمیکنی دردمو 
ولی واقعا برام سنگ تموم گذاشت و خیلی پشتیبانم شد 
این چیزا تو همه زندگیا هست
خودتو اذیت نکن برو سونو انجام بده بابت عمل هم خودتو بسپر به خدا نه بنده ها
بخدا میشد یه هفته دو هفته بستری بودم و به هیچکس نمیگفتم حتی مادرم تنهایی سر میکردم گریه داشتم خنده داشتم غصه داشتم ولی میگفتم این درد و من دارم میکشم چه مادرم بیاد چه نیاد چه همسرم عمق دردم و حس کنه نکنه 
میومد سر میزد غذا میگرفت شبا تا صبح تو حیاط بیمارستان قدم میزدیم نمیگم کلا نبود ولی به این باور رسیدم خودم باید دنبال درمانم باشم توقعی از کسی نداشته باشم