دوستان ما چند وقت پیش ی تصادف خیلی بد تو جاده داشتیم خداروشکر چیزیمون نشد
ولی من دیگه بیش از اندازه و حد معمول از جاده و ماشین میترسم
قبل این موضوع هم میترسیدما کلا فوبیا داشتم و همیشه استرس تو جاده رفتن داشتم
ولی الان هزار برابر شده
فردا هم برای یکاری باید بریم شهرستان و یروزه برگردیم
چیکار کنم ؟ خیلی میترسم
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
حق داری عزیزم،زمان میبره تا خوب بشی،یه آرامبخش ساده بخور اول راه بخواب تا برسی مقصد
عین جغد باید روبرو رو نگاه کنم یه لحظه غافل بشم استرس میکشتم
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به نظر من روبه رو شو هیچی نمیشه بابا به خودت تلقین نکن اصلا
چندین بار ازونموقع رفتیم شهرستان و هر بار همینقدر میترسم
آخه نمیدونی چقد بد رانندگی میکنن اصلا آدم میمونه بخدا
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
پس باید بزاری زمان بگذره .از لاین کند روبرید اروم برید تو ماشبن حرف بزنید
دعا کنین برامون 😢
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
بیا خواهر که همدردیم منم دوسال پیش داخل جاده بروجرد تصادف شدید کردیم ولی خداروشکر خودمون سالم موندیم ولی امان از آن ترس و وحشت از جاده که رو من مونده الان بهترم چندبارم بعد از اون قضیه مسافرت رفتیم ولی من تا میایم از ماشینی سبقت بگیریم پاهام سست میشن دهنم خشک میشه چشمامو میبندم و همش آیت الکرسی میخونم اون کسایی که داخل ماشینمون بودن یه سری بحثش شد گفتن ما خودمون پشت فرمون که میشینیم ترسی نداریم ولی کسی دیگه راننده باشه وحشت میکنیم از نگاه کردن به جاده یاد تصادفه میوفتیم خلاصه اینکه استرس از جاده و مسافرت رفتن واسه اولین بار بعد از تصادف طبیعیه ولی سری های بعدی بهتر میشی اگه میدونی صندلی عقب بشین و نگاه جاده نکن من اینو امتحان کردم حالم بهتر شده
تبریک
1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا تو می دانی آنچه من نمی دانم و من نمی دانم آنچه تو می دانی پس با حکمتت زندگی ام را سامان ده …الهی آمین🤲
ترست طبیعیه عزیزم،تمام افکار و احساساتت بنویس، ببین تو بدنت چه احساسی داری، کاملا خودت ببین، بعد نفس ...
اخه مشکلم ک یکی دوتا نیست من قبلشم این فوبیا رو داشتم
الان دیگه رسیده ب مرز کشتن من
انقد فاجعه سازی میکنم از کاه کوه میسازم نشونه سازی میکنم خودم خسته شدم بخدا
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
بیا خواهر که همدردیم منم دوسال پیش داخل جاده بروجرد تصادف شدید کردیم ولی خداروشکر خودمون سالم موندیم ...
خیلی بده
الان چطورین؟ بازم میترسین؟
چطور باهاش کنار اومدین؟
من خیلی میترسم چون هر دفعه هم ازون جاده رد میشیم از محل تصادفه خیلی میترسم
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
نترس هیچی نمیشه هر ماشینی داره راه خودشو میره قرار نیست انقد بترسی
بخدا هر ماشینی راه خودشو نمیره
اوندفعه هم ک تصادف کردیم بخاطر همین بود
ینفر از لاین راست مسقیم پیچید جلوی ماشین ما ما خوردیم به گارد ریل برای اینکه نزنیم به اون ک نمیره
خواستیم ثواب کنیم کباب شدیم
ماشین نابود شد هرکی میدید میگفت خداروشکر چیزیتون نشده
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...
بخدا هر ماشینی راه خودشو نمیرهاوندفعه هم ک تصادف کردیم بخاطر همین بود ینفر از لاین راست مسقیم پیچید ...
وجدان این حرفا رو که داری میگی انگاری داری جریان تصادف مارو تعریف میکنی ما هم داخل لاین سرعت بودیم البته سرعتمونم زیاد نبود زیره ۱۰۰ تا بود چون جاده برفی بود یکدفعه ای ماشین لاین راستمون تیبایی بود پیچید سمت ما ما هم اومدیم به اون نزنیم رفتیم زدیم به گاردریل ماشینمون قوطی شد همه میگفتن معجزه شده چطوری از داخل این ماشین اومدین بیرون
تبریک
1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا تو می دانی آنچه من نمی دانم و من نمی دانم آنچه تو می دانی پس با حکمتت زندگی ام را سامان ده …الهی آمین🤲
خیلی بده الان چطورین؟ بازم میترسین؟ چطور باهاش کنار اومدین؟ من خیلی میترسم چون هر دفعه هم ازون جاده ...
به مرور زمان خوب میشی ولی این وحشته که داشتی راه خودتو میرفتی یکدفعه ای یکی چپتون کرده احتمالن میمونه باهات داخل ماشین میشینی نگاه جاده نکن با چیزی دیگه خودت رو مشغول کن، نشستن رو صندلی عقبم چون مستقیم نگاه جاده نمیکنی خوبه واسه کنترل استرست
تبریک
1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا تو می دانی آنچه من نمی دانم و من نمی دانم آنچه تو می دانی پس با حکمتت زندگی ام را سامان ده …الهی آمین🤲
وجدان این حرفا رو که داری میگی انگاری داری جریان تصادف مارو تعریف میکنی ما هم داخل لاین سرعت بودیم ا ...
ما هم دقیقا همینطوری شدیم 😢
عمر:زندگی اون لحظاتی نیست که نفس میکشیم دفنه! زندگی لحظاتیه که نفسمون بند میاد!/عمر:چرا نمیری؟ دفنه: چون نمیتونم! تو چرا نمیگی برو؟ عمر: چون نمیتونم! /دفنه: متوجه هستین؟زندگی پراز جداییه! بارها تصمیم میگیرین ... به جایی میرسین ... میگین خیلی خب راهه من اینه ... بعدش باز راه ها تقسیم میشه ... بارها و بارها و بارها مجبور میشین تصمیم بگیرین ... در آخر همه این تصمیمات از ما ... مامیسازه! بازم گاهی برمیگردم و با تعجب به انتخابهای خودم نگاه میکنم ... گاهی منه اون موقع منه الان رو متعجب میکنه ولی خب زندگی با انتظار از ما برای گرفتنه تصمیماته تازه ادامه داره ... هرچی باشه مجبوریم راه بریم و نباید فراموش کرد که این راه هارو یه بار میریم و تمرین و شانس دومی نداره ... هرگز نمیدونیم که پشت در چه سورپرایزها و چه معجزه هایی منتظر ماست / این داستان ادامه داره ...