پدرمو دراورده تنهاس پیش ما زندگی میکنه تو همچی دخالت میکنه یه استکان از زمین برداره دوساعت منو نفرین میکنه و غر میزنه زبونش خییییلی تلخه هرچی میخرم فرداش میگ منم میخام حسوده خیلی حسود تنبل هیچکاری هم نمیکنه پیش خودم ب فامیلمونمیگه من نمیتونم دختر مردمو پرور کنم والا بمنچ غذا بذارم
هرجا برم میگه مگ بی صاحبی شوهرمم یاد میده ک زن نباید تنها بره بیرون عیبه
خیلی غمگینم دخالتاش زیاده اخلاقشم ک گند😔😔😭😭
اینقد کشیدمممممممممم از دستش هوار میزنم خداااا چرا پناهی ندارم
پیشم میشینه میگه هرکی مانتو کوتاه میپوشه بی حیا و بی ابروئه به زنده مردش همه فوش میدن
شوهرمم یاد میده
همشم کارش تیکه انداختنه خسته شدم خدا