من چند روز دیگه قصد دارم برای همیشه از زندگی شوهرم برم...الان خوابیده و من نیم ساعته دارم نگاش میکنم و اشک میریزم
اون نمیدونه که چند روز دیگه من یواشکی وسایلمو بار میزنم و میرم خونه بابام..همون جایی که برام جهنمه چون خانواده خوبی ندارم اما مجبورم
من عاشق شوهرم بودم با وجود اینکه بهم خیانت کرد و اعتیاد داره به شیشه😔اما خیلی مهربون بود ...خیلی بهم وابسته اس واسه همینم میخوام یواشکی برم چون تا اسم طلاق میارم دعوا میشه و قیامت میکنه ...هر بار خواستم بهش فرصت بدم اما درست نشد
نمی دونم وقتی چند روز دیگه از سرکار بیاد وببینه من نیستم و وسایلامم جمع کردم و رفتم چه حالی میشه ...
خدایا خودت کمکم کن