از جمله خواهر خودم ... من خودمم مال آخرای دهه هفتادم ، خواهرمم ۱۸ ۱۹ سالشه ولی ی لحظه م نمیتونم تحملش کنم ... آنقدر این آدم غده
به طرز عجیبی زبون نفهمه ..... بچه های این دهه به شدت بزرگ کوچیکتر و احترام حالیشون نیست ، و اینو افتخار و شجاعت میدونن 🤦
بابا ی درصد احتمال بدید بزرگتر ی کم بیشتر سرد و گرم چشیدن اگر حرفی میزنن پشتش ی تجربه ای خوابیده ...
توی همه چیزززز گارد دارن و غدبازی درمیارن و ادعای فهم و کمال دارن 🤦
البته ی عده الان بهشون برنخوره ، منظورم همه نیستن
اکثرشون😂
دارم از حرص منفجر میشم ...
پریشب با دوستای شوهرم رفتیم بیرون ، خواهرم گفت منم میام ، قرار شد خودش بیاد اونجایی که قرار داشتیم و ما هم با موتور رفتیم که توی ترافیک نمونیم ... برگشتن نصف شب شد بابام نیومد دنبال خواهرم ، اسنپ هم خیلی دیر وقت بود ، خواهرمم ی پیراهن ساحلی پوشیده بود هرچی بهش گفتم تو نمیتونی با پیراهن ساحلی بشینی روی موتور ، میره بالا تموم زندگیت پیدا میشه هی محل نداد بهم جلوی شوهرم بی احترامی کرد
نشستیم پشت موتور ، برگشتم پاهاشو چک کنم ببینم تموم جونش پیدا نشده باشه ی جوری گارد میگیره و دعوا میکنه😶
آخر سرم پیاده شد اسنپ بگیریم اصلا انگار ما حیوونیم انگار نه انگار برای خودش شروع کرد به پیاده رفتن توی خیابون هرچی صداش کردیم محل نداد ، ساعت یک نصف شب!!!😶
امروزم باز خر شدم گفتم گناه داره امروز میخواستیم بیایم مسافرت خانواده همسرمم هستن ، گفتم بیارمش با خودمون ،
حالا اومدیم شب شده من و خواهرم توی ی اتاقیم ، پدرشوهرم اینا بیرون خوابیدن ، هرچی بهش میگم آروم حرف بزن ، مودب باش
از عمد لجبازی میکنه بلند میگه چی میگی اوسکل😐🤦
هی تکرار میکنه...
خدایا ، چرا هیچ جوره موفق نمیشم با این آدم تعامل کنم!! خیلی دنبال رفاقت کردن و درست رابطه م با خواهرمم ولی اصلا باهم نمیسازیم🤦