چهارده ساله ازدواج کردم دوتا بچه دارم
شوهرم بی نهایت عصبی هست هیچ جا نمیاد نه عزا نه عروسی نه مهمونی نه مسافرت
خیلی برام خرج نمیکنه در حد سالی چنددست لباس و خوراک..
مهربون نیست موقع مریضی و ناراحتی تنهام باید خودم پیگیر دکتر و این چیزا بشم فقط گاهی برای بچه ها میاد ...
اصلا محبت کردن بلد نیست همیشه من پیش قدمم و سعی میکنم جو خونه رو با صحبت و خنده گرم کنم ...
به شدت سلطه گر هست به قدری که حتی برای کوتاهی و رنگ مو اجازه ندارم چون خودش دوست نداره ...
با خانوادش تو یه ساختمان هستیم از طرفی باید اعصاب خوردی ها و دخالت های اونام تحمل کنم
و البته موقع مریضی باید مواظب اونا هم باشه
کلا همه چیز توی زندگی طبق اصول همسرم پیش میره ..
مدیریت خرج و مخارج و خرید هم با خودم هست چون که خودش نمیتونه مدیریت و خرید کنه همیشه فکرم درگیر این چیزا هم هست ...
نگین چرا قبول کردی چون همه اینا رو بعد از ازدواج فهمیدم ...
گاهی احساس میکنم توان ادامه دادن ندارم واقعا
ولی بچه ها دست و پامو بستن
کسی مثل من این موارد رو داره