من ۱۸ سالمه محمد ۲۳ باهم دوساله تو رابطه آییم بچه محلیم
تو این دوسال خیلی سختی کشیدیم خیلی زیااد خانواده اوکی داره مامانش اوکیه یکم باباش بد قلقه سه تا داداشن این چند وقته یکم زندگیمون افتاده رو غلطک اما خانواده من کلا مشکل دارن یکم مذهبین منو محمد تاحالا کافم نرفتیم. خیلی گیرن خانوادم خب اذیتت میکنن محمد جوراب بافی کار میکنه پولش خوبه بعد گوشیمو ازم گرفتن خانوادم مشاوره رفتیم اینا بازم بد قلقی کردن گفتن به زور محمد گوشی بخره اونم خرید بیچاره بعد همه جوره پام وایساده میگه باید صبر کنی سالگرد بابا بزرگم بیاد منم کار میکنم همه چیمو میگرم پول جمع میکنم برا نامزدیمون محمد میگه خانوادت نمیذارن ما زندگی کنیم دلم نمیخاد به مشکل بخوریم فردا پس فردا بعد خونه عم دارن سه طبقه خودشون تو آپارتمان دوتا کوچه فاصله داره میگه رفتیم میریم اونجا زندگی میکنیم
همه نتا و شارژ و همه چی اون میگیره برام
یه هفته رفته سر کار جدید همون جوراب بافی
یجا دیگه بعد شارژ و نتم تموم شد بهش گفتم گفت خودت برو با پول خودت بگیر من پولای هفتگیمو جمع کرده بودم مامانم گفتم گفت اون پولای تو نیس تلاشی نکردی ایناا منم بحث کردم رفتم شارژ گرفتم ولی گفت دفعه آخرت باشه من چیکار کنم